به گزارش خبرگزاری آنلاین، یادداشتهای شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا که گزارشی از تحویل سال نو ۱۳۶۰ در جبهه و در میان رزمندگان لشکر فجر است، به تازگی توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.
شهید بقایی حین شناسایی های عملیات والفجر مقدماتی در زمستان ۶۱ همراه شهید حسن باقری به شهادت رسید.
مشروح این یادداشت به شرح زیر است؛
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، واحشرنا معهم و ارزقنا زیارتهم فی الدنیا و شفاعتهم فی الاخره؛ اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد علیهم السلام
شب شنبه را با برادر مهدی پیاده از رودخانه به جبهه رفتیم. در بین راه در مورد مسائل صحبت میکردیم، از وضعیت جبهه، از عراقیها، از مسأله الهی بودن جنگ و اینکه بسیاری از جاها بسیار قابل نفوذ است، ولی خدایی نگه داشته شده است، از سیاست جنگ و از به بنبست رسیدن آن، از دوباره زنده کردن حماسه حسین (ع) و حسینها، از مطرح کردن دوباره شعار خون بر شمشیر پیروز است، از اینکه سیاستمداران و مخهای نظامی به بنبست رسیده و میگویند: «تنها راه خریدن اسلحه و مهمات از شرق و غرب میباشد.» و همان مسأله وابستگی و زیر پا گذاشتن سیاست نه شرقی و نه غربی که خود عظمت و بزرگی انقلابمان است. به هر جهت از هر مسئلهای صحبت میشد و در همه آنها طالب بودن برادران و شور و شوق آنها برای عملیات مشخص بود.
در بین راه تا حدود پنج تا شش کیلومتر کسی جلوی ما را نگرفت و فهمیدیم که این کاری خدایی است که جبهه نگهداری میشود.
به جبهه رسیدیم و بهاصطلاح شب عید بود. با برادران بودیم که برادران ارتش به مناسبت سال نو از تمامی نقاط جبهه و شهرهای اطراف شروع به تیراندازی کردند، ولی برادران نظارهگر بودند و بس غصه میخوردند، پس از مدتی عراقیها هم شروع به شلیک توپ، خمپاره، آرپیجی و کالیبر کردند و تمامی فضا را پر از باروت، دود و گردوخاک نمودند، بهطوریکه اصلاً هوا قابل تنفس نبود. اینجا بود که خدا کمک کرد و با این همه آتش، هیچکس هیچگونه جراحت و زخمی برنداشت. وقتی آتشبس شد و از سنگر بیرون آمدیم، بهراحتی جلوی چشم خود را نمیدیدیم و بهراحتی هم نفس نمیکشیدیم. گلولهها اینقدر نزدیک به سنگرها خورده بود که فقط چند متر با آنها فاصله داشت.
خود من دو، سه بار آتش انفجار گلوله را از سنگر دیدم؛ ولی بچهها فقط میخندیدند. در این سنگر که نمازخانه بود با محمود پریشانی، عباس اخفر و بیات صفت بودم. وقتی تمام شد نزد همشهریهایم رفته و شب پیش آنها خوابیدم. صبح بیدار شدیم و پس از نماز صبح، باهم قرآن (سوره القارعه و قسمتی از سوره عنکبوت) خواندیم که چقدر آموزنده و خوب بود. پس از پایان قرآن، چند جمله دعا کرده و دعای تحویل سال را هم خواندیم، «یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال، برحمتک یا ارحم الراحمین» آمین
خدایا حالمان را دگرگون و به بهترین حال تغییر بفرما (آمین)