ایدئولوژیِ بیرون رانده شده از نهاد علم/ تودههای روشنفکر در مقابل استادانِ خنثی
در بررسی اندیشه شریعتی مطرح شد؛
شریعتی با برتر دانستن روشنفکرِ دارای ایدئولوژی نسبت به استاد دانشگاهِ ایدئولوژی ستیز، دایره روشنفکری را بسیار وسیعتر از دایره آکادمی درنظر گرفته است.
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، سویه انتقادی شریعتی از مذهب تخدیری و برکشیدن مذهب مبارز به جای آن، معطوف به دفع زمینههای سلبی مانع تحقق ایدئولوژی از یکسو و استفاده ایجابی از ظرفیتهای مذهب برای مبارزه مؤثر از سوی دیگر است.
رضا ماحوزی (عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی) در مقالهای با عنوان «شریعتی و نزاع روشنفکران و استادان» به این موضوع اشاره میکند که این همان تصویری است که شریعتی از دین به مثابۀ ایدئولوژی عرضه داشته است با عناصری از عشق ورزیدن، برابری انسانی و تساوی نژادی.
* ایده بیطرفی علمی
در این پژوهش آمده است که برای شریعتی چنین دین و ایدئولوژیای، نه از راه تحقیق دانشگاهی، بلکه همچون عشق ورزیدن، به نحو تحقیق نشده و بدون ارزیابی وارد آدمی میشود و آدمی به آن ایمان میآورد؛ بنابراین آگاهی موردنیاز برای چنین تسلیمی نه آگاهی برآمده از تحقیقهای دانشگاهی و رعایت متدهای تحقیق آکادمیک، بلکه از سنخ شعور و آگاهی از جهانبینی، نقد وضع موجود، ترسیم ایدئالها و ترسیم نقشه راه است؛ بصیرتی برآمده از تأمل درباب انسان و حقیقت وجودیاش که به هرآن چه استعمار میکند و به نام دین و مذهب ضعفا را تخدیر میکند تا توسط سرمایهداران به بردگی کشیده شوند«نه» میگوید.
ماحوزی در ادامه به این موضوع اشاره میکند که شریعتی بر اساس چنین تحلیلی، ایده بیطرفی علمی بنام ضابطۀ تحقیق را در دانشگاههای مدرن معاصر مورد نقد قرار داده و آن را توطئۀ قدرتهای استعماری قرن بیستم برای مهار علوم و نوابغ در راستای منافع خود دانسته است.
علم را از استخدام در راه ایدهآلهای بشری و هدایت بشری مرخص کردند و در آزمایشگاهها، دانشگاهها و مؤسسات و کارخانهها و سرمایهداریها محبوس کردند
این پژوهشگر مینویسد: قرن بیستم، قرن انحطاط بزرگی است، قرنی است که هوشیارانه و رندانه، قدرتهای زرپرست و زورپرست، اندیشههای علمی و نبوغهای علمی را هم وادار کردهاند که بدین طرز تفکر و نظریهای که برای آن قدرتها مفید است و منافع آنها را تأمین میکند، تمکین کنند که عالم و علم باید بیطرف باشد.
به زعم این پژوهشگر با این عنوان علم را از استخدام در راه ایدهآلهای بشری و هدایت بشری مرخص کردند و در آزمایشگاهها، دانشگاهها و مؤسسات و کارخانهها و سرمایهداریها محبوس کردند.
این پژوهشگر بیان میکند که در همۀ دانشگاههای امروز، دانشگاه سوربن، دانشگاه هاروارد و کمبریج مد شده که علم نباید راهحل نشان بدهد، علم نباید اظهارنظر کند، علم نباید انتقاد کند، علم نباید پیشنهاد کند، علم نباید پیشگویی کند، علم باید تحلیل واقعیت خارجی کند، تمام.
* قطع رابطه علم با ایدئولوژی
ماحوزی در این مقاله مینویسد: این بیطرفی علمی مال قرن بیستم است؛ و میبینیم امروز، نابغه، فیزیکدان، شیمیدان، متخصص فیزیک اتمسفر و حتی جامعهشناس و روانشناس و آمارگر، همه به صورت بردگان مزدور و فروخته شده قدرتهای حاکم در نظامهایی که سرمایهداری بر آن حکومت نمیکند، اما زور حکومت میکند و قدرت بههرحال هست؛ و بهخاطر همین است که علم با ایدئولوژی در قرن بیستم قطع رابطه کرده و ایدئولوژی را میکوبد.
این پژوهشگر در ادامه به این موضوع اشاره میکند که شریعتی اخراج استادانِ دارای «عقیده» از دانشگاه را نیز از زاویه همین نگاه تحلیل کرده و آن را نقشهای برای ایدئولوژیزدایی در راستای استعمار کشورهای دارای منابع توسط نظام سرمایهداری دیده است.
وقتی ایمان از دست برود، وقتی تودهها معتقد نباشند، وقتی مؤمن نباشند، خطری زورمندان جهان را تهدید نمیکند
در ادامه این پژوهش آمده است که با این اوصاف قرن بیستم میشود قرن تجزیه و تحلیل علمی، قرن بیطرفی علمی، قرن آنالیز و بس؛ قرن نفی و طرد ایدئولوژی، برای اینکه مسلماً وقتی ایمان از دست برود، قدرتمندان با ایمان بیشتری به حکومت خودشان ادامه خواهند داد.
ماحوزی با این توضیح که امروز قدرتهای سرمایهداری و قدرتهای حاکم را فقط و فقط خطر ایدئولوژی تهدید میکند بیان میکند که وقتی تودهها معتقد نباشند، وقتی مؤمن نباشند، وقتی نسبت به یک ایدهآلی تعهد احساس نکنند و روشنفکران آگاهی عملیشان در خدمت هدایت فکری و تعهد اجتماعیشان قرار نگیرد، خطری زورمندان جهان را تهدید نمیکند.
* روشنفکرِ دارای ایدئولوژی و استادان ایدئولوژی ستیز
در این مقاله آمده است که تلقی از ایدئولوژیِ بیرون رانده شده از نهاد علم برای بهخدمت گرفتن علم در راستای اهداف استعماری و استبدادی و فرهنگی سیاه، بنیاد اندیشۀ شریعتی در نقد نهاد دانشگاه، استادان دانشگاه و متون درسی رسمی در نظامهای استبدادی و استعماری و سرمایهداری است.
در ادامه آمده است که شریعتی با برتر دانستن روشنفکرِ دارای ایدئولوژی نسبت به استاد دانشگاهِ ایدئولوژی ستیز، دایره روشنفکری را بسیار وسیعتر از دایره آکادمی درنظر گرفته است. عالم یا عامی، تحصیل کرده یا تحصیل نکرده، اشرافی یا غیراشرافی، هر فردی در هر مرحلهای از فرهنگ، از علم، از نبوغ، میتواند آگاهی ایدئولوژیک داشته باشد.
استاد خوب، استاد دارای ایدئولوژی است
این سخن بدین معنا است که استاد خوب، استاد دارای ایدئولوژی است، اما افراد دارای ایدئولوژی حرکتبخش، به استادان دانشگاه محدود نمیشوند؛ بهعبارت دیگر، ایدئولوژی در انحصار استادان دانشگاه نیست و استاد خوب، روشنفکری است که از حصارها و چارچوبهای دانشگاه فراتر میرود و عاشقانه و مجاهدانه ایدهآلهای اجتماعی و سیاسی خود را دنبال میکند.
* روشنفکر کیست؟
ماحوزی در این پژوهش توضیح میدهد که روشنفکر شاخصهاش، انسانی است که دارای ایدئولوژی آگاهانه است؛ و به اقتضای داشتن ایدئولوژی و آگاهی طبقاتی، آگاهی اجتماعی، آگاهی خاص زندگی، راه مشخص برای عمل و زیستن و اندیشیدن و ایدهآلهای مشخص، بهعنوان فلسفۀ زندگی، پیدا میکند و در برابر همۀ این آگاهیها او را متعهد میسازد؛ و این تعهد به اندازهای سنگین است که او را از مرحلۀ وابسته شدن به زندگی فردی جدا میکند، و عاشق مجاهد و فدائی ایدهآلهای ایدئولوژیش میکند؛ و این شاخصۀ ایمان است، و روشنفکر چنین کسی است.
در ادامه این پژوهش آمده است که در طول تاریخ، مظهر ایدئولوژی، روشنفکران غیرفیلسوف و غیرعالم بودهاند که از میان توده سر میزنند، از این منظر، تودههای آگاه و مجاهد و انقلابی در مقابل تحصیلکردههای خنثای دانشگاهی قرار دارند؛ این است که تحصیل کردهها ممکن است آغاز کننده خوبی باشند، اما پایاندهنده و عملکنندهها همواره در ایدئولوژیها، تودهها هستند.
ماحوزی با این توضیح که این تلقی از ایدئولوژی و روشنفکری به شریعتی اجازه داد تا تودههای روشنفکر را در مقابل استادانِ خنثی و ناروشنفکرِ دانشگاه قرار دهد و اولی را برتر از دومی بداند.
در پایان به زعم نویسنده، شریعتی بر اساس این مقدمات، اسلام سیاسی مجهز به ایدئولوژی و آماده عمل را بر اسلام فرهنگ -که به نحو نمادین با چهره فیلسوفان و ادبا و شیعه صفوی و استادان ناروشنفکر دانشگاه معرفی شدهاند- برتر دانسته و خود را علیرغم استقرار در دانشگاه در زمره «مجاهد» چنان اسلامی معرفی کرده است.