ترجمه انگلیسی «همسایههای خانم جان» منتشر شد – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان
به گزارش خبرنگار آنلاین، کتاب «همسایههای خانم جان» نوشته زینب عرفانیان شامل روایت پرستار احسان جاویدی از یک تجربه انسانی در خاک سوریه است که سال ۱۳۹۹ در ۲۶۸ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و روانه بازار نشر شد. ترجمه انگلیسی اینکتاب به تازگی توسط انتشارات لنترن منتشر شده است.
از سال ۱۳۹۱ که آتش جنگ سوریه، درگیری و جنگ با داعش شروع شد، ایران از هیچکمکی به سوریه دریغ نکرد. مدافعان حرم چه با اسلحه دست گرفتن، چه با انجام فعالیتهای فرهنگی و چه با کمک در بخش خدمات اجتماعی نشان دادند از هیچگونه فداکاری دریغ نمیکنند. اینکتاب، همانفداکاریها را به تصویر کشیده است.
پرستار احسان جاویدی چهار ماه در ابوکمال سوریه خدمت کرد و «همسایههای خانم جان» روایت اینچهار ماه خدمت و فداکاری است.
در بخشی از متن اینکتاب میخوانیم؛
«داعشیها عقب تویوتا در قفسند. وارد قفس میشوم. نگاه تبدارشان در تاریکی نفرت میپاشد سمتم. حق دارند، منتظرند در لحظهای حکم به مرگشان بدهیم و در همین قفس خونشان را بریزیم. کاری که زیاد با اسیران ما کردهاند. نمیخواهد این دم آخری ضعف نشان بدهد. اشاره میکنم آستینش را بالا بزند تا رگ بگیرم. مردّد است در اجرای آنچه شنیده. آنیکی بیجانتر است. خودم آستینش را بالا میدهم. دشداشه سیاه عربی در تنش زار میزند. فکر میکنم چند نفر از بچههای ما با گلوله او شهید شدهاند؟ چند نفر را ذبح کرده؟ چند بچه به دستان او یتیم شدهاند و چند مادر و همسر با رگبارهای او داغ بر دلشان نشسته؟ فکر میکنم اگر الان جایمان عوض شود چه میشود؟ از من رگ میگیرد؟ سرم وصل میکند و دارو تجویز میکند یا خرجم برایش یک گلوله و دو سه بار کشیدن خنجرش روی نرمی گلویم است. ناخودآگاه دست روی گلویم میکشم. سوزن را زیر پوستش هدایت میکنم، نگاهم به حکّاکی روی عقیق انگشترم میافتد. «جانم حسن». چه دلی دارند این خانواده. قاتل پدر اسیرشان است و آقایم باید از شیری که برای امیرالمومنین (علیهالسلام) آوردهاند به او هم بدهد. باید سفارشات پدر را در مورد اسیر، مو به مو اجرا کند و میکند. اسیر، اسیر است. حالا قاتل پدرت در مسجد کوفه یا قاتل رفقا و همرزمانت در صالحیه و سدّالوعر و خانطومان. اسم آقایم را روی عقیق میبوسم و سرم را کلمپ میکنم. کاش این مایعی که داخل رگهایش میدود، سوالم را به مغزش ببرد و از خودش بپرسد، اگر الان این پرستار اسیر ما بود، چه میکردیم؟»