ثروت باورنکردنی مسعود پزشکیان – مجله ایرانی
خیلی ها معتقدند این فهم می توانست برایمان ارزان تر دربیاید اما فراموش نکنیم در جوامعی که ما آن ها را توسعه یافته می دانیم رسیدن به این نقطه که عقل چیز مهمی است خیلی بیشتر از این ها خرج برداشته و بسیار بیشتر از این ها زمان برده. از این حیث همه ما ایرانیان به معجزه هزاره سوم مدیونیم. می توان این خدمت ناخواسته او را به جامعه ایرانی با همه بلاهایی که بر سر ما آورد تاخت زد. یادتان هست که یارانه چهل و پنجاه هزارتومانی اش چه غوغایی در میان خیل کثیری از مردم به پا کرد؟ و وعده های کودکانه ای مثل هر ایرانی یک ویلای هزارمتری؟ البته که این وعده و وعیدها هنوز هم طرفدارانی دارد و به همین دلیل است که یکی از نظائر احمدی نژاد در مناظرات ریاست جمهوری به مردم وعده می دهد گوشت را دم منزلشان می برد تا آن ها برای تهیه این خوراک ارزان قیمت و مفت خیلی هم به زحمت نیفتند. یا از آن مضحک تر کپی دست چندم احمدی نژاد است که می گوید به جای صادرات نفت آن ها را تبدیل به فرآورده های نفتی می کنیم و دیگر نه تنها نفت نمی فروشیم که نفت می خریم و مقام اول اقتصاد جهان را به دست می آوریم.
اما جالب این که اکثریت مردم به این خیال فروشی ها دیگر وقعی نمی نهند. نه باور می کنند و نه برایشان چندان مهم است که گوشت را دم خانه آن ها بیاورند یا این متاع بهشتی را از چند خیابان آن طرف تر از محله زندگی شان تهیه کنند. اگر قرار بود مردم این وعده های مضحک و توهین آمیز را جدی بگیرند امروز زاکانی می بایست در صدر رای آوران قرار می گرفت؛ در حالی که می دانیم او و رفیق ماورایی اش که معتقد است در پنج شش سالگی نقشی جدی در انقلاب داشته، کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته اند و نمی دانند در آستانه این آزمون بزرگ چه گونه از این مخمصه بگریزند. اگر شوخی شوخی تا آخر بمانند و خود را در معرض رای مردم بگذارند در پایان با نتیجه آن چه کنند؟ آن قدر زنان سرزمینت را نازل و سخیف فرض کنی که به آنان وعده جت اسکی بدهی اما در نهایت از آراء باطله هم شکست بخوری واقعا ضایع است. اگر هم مردرندی به خرج دهند و روغن ریخته را نذر امامزاده کنند و با کناره گیری و رای نداشته منتی بر سر رفقایی که تا حدودی رای دارند بگذارند، با دعوی های گرانی مثلِ «تا آخر می مانیم»که به قول آن بنده خدا فیلمش هم موجود است چه خواهند کرد؟ هرچند پدیده هایی که توی چشم من و شما و لنز دوربین زل می زنند و به راحتی حرف های خلاف واقع تحویل می دهند از پس این چالش ها به راحتی برخواهند آمد. گاهی ماهم چه قدر ساده می شویم و از یاد می بریم ابیات حکیمانه ایرج میرزا را:
سیاست پیشه مردم حقه بازند
نه مانند من و تو پاکبازند
به هر تغییر شکلی مستعدند
گهی مشروطه گاهی مستبدند
بگذریم. بحث بر سر وعده و وعید بود. تا این جا که مردم دیگر خام این وعده ها نمی شوند عالی است. یادم هست چند سال پیش در گفت و گویی با محمد فاضلی که نسخه تصویری آن در آپارات به گمانم موجود است در همین باره گپ می زدیم و به ویژه درباره این وضعیت پارادوکسیکال که نامزد ریاست جمهوری از طرفی حق ندارد به مردم وعده های نشدنی دهد و از طرفی هم اگر به مردم وعده ندهد دیگر محل اعتنا و رجوع نخواهد بود. وضعیت شگفت آوری که حقیقتش را بخواهید پاسخ قانع کننده ای هم برای آن نیافتیم اما امروز با مردی مواجه هستیم که مطلقا وعده نمی دهد. فقط می گوید به شما دروغ نخواهم گفت- که البته این خودش در روزگار ما که دروغ از شش جهت بر ما باریدن گرفته است وعده ای محال به نظر می رسد- و از قضا همین مرد چنان اقبالی یافته است که آن چهار وعده دهنده دست پاچه شده اند. به او اتهام می زنند. به او دروغ می بندند. نقشه می کشند که چطور اعصابش را بهم بریزند اما او فقط با لبخند و ارجاع به آموزه های دینی- چیزی که آن چهارتن خیلی دعوی اش را دارند- حرفش را می زند. نه دروغ هایشان را به یادشان می آورد و نه حتی پرونده های ریز و درشت تخلفاتشان را که خواجه شیراز هم از آن ها با خبر است به رخشان می کشد. او فقط می گوید من کار را به اهلش می سپارم. دروغ نمی گویم و اگر هم نتوانم عهدی را که با مردم بسته ام به جای آورم این مقام را به شیفتگان قدرت وا می گذارم و می روم پی کار و بار خودم.
این بار نه وعده های وسوسه کننده و نه برانگیختن حرص و آز آن هم از سوی مردانی که دعوی معنویت دارند و قرار بوده مردم را به زور هم که شده به بهشت رهنمون شوند که فقط صدق و پرهیز از دروغ است که موجب رونق کار و بار مردی شده است به نام مسعود پزشکیان. این استقبال از صدق را به فال نیک بگیریم و برای غلبه آن بر ناراست پیشگان دعا کنیم. درود خداوند بر شمس الدین محمد حافظ شیرازی که فرمود:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست