به گزارش خبرنگار آنلاین، مجموعه دوجلدی «قصههای صبحی» بهروایت فضلالله مهتدی (صبحی) و اهتمام لیما صالح رامسری بهتازگی توسط انتشارات معین به چاپ دهم رسیده است.
چاپ اول اینمجموعه سال ۱۳۸۷ به بازار نشر عرضه شد و چاپ نهمش نیز مردادماه سال ۱۳۹۹ عرضه شد.
روزِ چهارشنبه چهارمِ اردیبهشت ۱۳۱۹ شمسی، ساعت ۶ بعد از ظهر، دستگاه پخشِ صدای تهران (رادیو ایران) شروع به کار کرد و درست دو روز بعد در جمعه ۶ اردیبهشت فضل الله صُبحی مهتدی نخستین سلامِ خود را به فرزندانِ ایران داد. در اینبرنامه و با ایننخستین سلام بود که قصه «عمویادگار» بهعنوان اولینقصه صبحی از رادیو پخش شد.
صبحی طی دو دهه بعد، برای بچهها قصه گفت و شنوندگان زیادی را گرد برنامههای خود جمع کرد. بهاینترتیب خیلی از علاقهمندان به افسانههای قدیم ایرانی بهویژه پیرمردان و زنان، قصههای موردنظر و خوب خود را مکتوب کرده و برای او فرستادند.
مجموعه دو جلدی قصههای صبحی، از قصههایی که او در رادیو گفته، گردآوری شده است. افسانههای کهن، عمو نوروز، افسانههای باستانی، افسانههای ملل، دژ هوش ربا، دیوان بلخ، افسانههای ابوعلی سینا و … از جمله اینقصهها هستند.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
این حکایت در زبان فارسی به این شکل است: روزی بین باد و آفتاب نزاع شد. باد به آفتاب میگفت: من از تو زورم زیادتر است.
آفتاب میگفت: این طور نیست، من قوی ترم.
در این بین در صحرا مردی دهاتی را دیدند که به شهر می رفت. باد گفت: ببین، من الان لباس او را از تنش در می آورم، و شروع کرد به وزیدن و لباسهای او را به هر طرف می برد ولی دهاتی روی خود را از باد میگرداند و به جای این که لباسش بیرون بیاید، به تنش میچسبید. بالاخره باد عاجز شد، نوبت به آفتاب رسید. بنای تابش را گذاشت و هوا را گرم کرد. پیرمرد از شدت گرما اول قبا را بیرون آورد و بعد که دید چاره ای ندارد، پیراهنش را نیز کند. معلوم شد که آفتاب از باد پرزورتر است و …