
فی المثل اگر همه ارکان دولت آقای رئیسی پاک و منزه بوده باشند آیا می توان صرفا به حساب همین یک فسادی که در آن جا رخ داده دولت ایشان را فاسد ترین دولت خطاب کرد؟ دقت بفرمایید که قصد دفاع از هیچ دولتی به ویژه دولت آقای رئیسی را ابدا ندارم. صرفا دارم طرح مسئله می کنم. مضاف بر این که ما وقتی اعداد و ارقام را مطرح می کنیم معمولا به ارزش پول در زمان خودش توجه چندانی نشان نمی دهیم. می گوییم در زمان آقای هاشمی بزرگ ترین اختلاس، اختلاس 123 میلیاردی رفیق دوست و فاضل خداداد بوده و بزرگ ترین اختلاس زمان احمدی نژاد، اختلاس 3000 میلیاردی خاوری. طبیعی است 3000 میلیارد خیلی بیشتر از 123 میلیارد است اما اگر مبلغ اختلاسی زمان دولت آقای هاشمی را به ارزش پولی زمان احمدی نژاد حساب کنیم این اختلاف شاید آن قدرها هم به چشم نیاید. از سوی دیگر بالاخره قرار نیست ما در همه چیز پیشرفت کنیم اما در اختلاس هم چنان درجا بزنیم. خب، حالا اگر شاخص فساد عدد و رقم نیست پس چیست؟ ما می گوییم در دولت آقای خاتمی کمترین میزان فساد بوده و اگر این اختلاس های کلان معیار باشد اصلا در دولت ایشان هیچ گونه فسادی رخ نداده. اما آیا واقعا در دولت آقای خاتمی هیچ تخلف مالی و اداری صورت نگرفته؟
در این که شخص سید محمد خاتمی و بسیاری از نزدیکان و اطرافیان ایشان آدم های سالم و پاکدستی بودند شکی نیست اما قطعا و حتما در دولت ایشان هم اتفاقاتی می افتاده که نباید می افتاده. بی خود بحث را پیچیده نکنم. منظور از فساد در دولت ها، فساد شخص رئیس دولت نیست. شاید حتی فساد وزرا هم نباشد. اصلا ممکن است رئیس دولت از سالم ترین و زاهدترین آدم های روی زمین باشد. همین طور وزرای ایشان از مؤمن ترین ها. اما دولتی که تشکیل می شود خروجی اش فاسدترین دولت تاریخ باشد. مشکل اغلب ما این است که تا کلمه فساد را می شنویم ذهنمان فقط به دو مفهوم اخلاقی و مالی معطوف می شود در حالی که اصل و اساس فساد جایی شکل می گیرد که کسی یا کسانی را که هیچ سر رشته ای از کاری که باید انجام بدهند ندارند، بر سر آن کارها بگمارید. الان دعوای اصلی ما با دوستان صدا و سیمایی چیست؟ پدرکشتگی که نداریم. مشکل بزرگِ عمده تصمیم گیران آن جا این است که بندگان خدا اصلا این کاره نیستند. صرف شعار دادن و انتقاد از دیگران که باعث نمی شود شما خبره و کارشناس و برنامه ساز و رسانه فهم بشوید. همین مشکل را تعمیم بدهید به همه دولت ها. اگر در دولت آقای خاتمی فساد کمتری رخ داده به این دلیل بوده که آدم اشتباهی کمتر در مصدر امور قرار گرفته. وقتی شما وزیر فرهنگت آقای مهاجرانی یا مسجد جامعی باشد معلوم است که اوضاع وزارت فرهنگ و ارشادت خیلی فرق می کند با آن دولتی که وزیر فرهنگش سنایی را با صاد می نویسد و فرق سیمین بهبهانی و سیمین دانشور را نمی داند. معلوم است که با چهارتا شعار پوچ و مبهم می توان سر این وزیر نابغه را کلاه گذاشت و به اسم کار فرهنگی پول ها به جیب زد و به ریش فرهنگ و هنر و مردم خندید.
یک مثال روشن و عینی زدم. شما می توانید به همین ترتیب بقیه وزرا را هم در ذهن تصور کنید که تا چه اندازه به کارشان بی ربط و یا باربطند. هرچه قدر فاصله این بی ربطی و باربطی بیشتر و یا کمتر شود میزان فساد هم بالا و پایین می شود. پس اصل و اساس فساد، نشستن آدم های بی ربط بر مسند امور است. این حرف ها بدیهی است؟ بله، خیلی خیلی بدیهی و پیش پا افتاده است اما ما دیری است که گرفتار همین بدیهیاتیم. بدا به حال ما و خوشا به سعادت آن ها که دیری است از بند این بدیهیات رهیده اند و به مسائل مهم تری می اندیشند.