معمولاً چشمه خلاقیت هنرمندان بیرون از ایران میخشکد؛ چون ارتباط با ایران واقعی قطع میشود/
نورا نجفی: گفتگو با حسینی شکیب، ورق زدن قصهای متفاوت است از جهان ریاضی به جهان هنر. یا به قولی از نیمکره چپ به نیمکره راست. قصهای که به ما میگوید آیا در روزهایی که مهاجرت کردن از کشور راهی به سوی خوشبختی تضمین شده به حساب میآید، آیا بازگشت به کشور هم میتواند خوشبختی محسوب شود؟!
چطور میشود دانشآموز رشته ریاضی از کنکور هنر سر درمیآورد و به رشته گرافیک میآید؟ اصلاً با این رشته آشنا بودید!
خیر من درباره رشته گرافیک هیچ نمیدانستم و البته به عشق سینما آمده بودم. قبلاً هم در چند موقعیت دیگر درباره این داستان گفتهام که با آنکه رتبه اول رشته هنر در کنکور سال ۶۹ بودم، مرا در مصاحبه رد کردند و چون رتبهام بالا بود، باید یک رشته خوب انتخاب میکردم که آن زمان عبارت بود از رشته گرافیک. من حتی مداد هم دستم نگرفته بودم و هیچ سابقه هنری به جز همان کارهای شبه-هنری دوران مدرسه نداشتم. حقیقت این است که فقط آن زمان نظرم به سینمای زنده بود و نه حتی انیمیشن!
چیز عجیبی نیست که من با دیپلم ریاضی، هنر خواندم. ویژه من هم نبود و نیست و بسیاری از دانشجویان انیمیشن از رشته ریاضی و تجربی در مقطع دیپلم یا مقطع کارشناسی از رشتههای مرتبط با علوم و مهندسی آمدهاند. اولاً علاقمندان هنر بسیارند و فقط در میان دانش آموزان هنرستان نیستند و ثانیاً متاسفانه در رقابت نابرابر کنکور بچههای دبیرستان و رشتههای تجربی و ریاضی همواره به نسبت بچههای هنرستان شانس بیشتری داشتهاند. (البته تا جایی که میبینم، این وضعیت الان تاحدی بهتر شده و در این سالها بعضی از بهترین دانشجویان ما در ارشد انیمیشن از همان هنرستان انیمیشن شروع کرده و تا کاردانی و کارشناسی انیمیشن و بالاخره خودشان را به ما رساندهاند و عالی هم بودهاند)
این مسئله هم البته خبر جدیدی نیست که اصولاً دانشجویان کارشناسی ارشد انیمیشن، بهخاطر نبودن رشته کارشناسی انیمیشن (تا همین اواخر و در دانشگاههای متعارف) از رشتههای غیرانیمیشنی و بعضاً غیرهنری میآیند و معمولاً هم اتفاقات خوبی برایشان میافتد.
به نظر شما فصل مشترکی بین ریاضی و هنر وجود دارد؟ سرزمینی که بتوانیم بگوییم هم به هنر نیاز دارد و هم به علم ریاضی.
این از آن سوالهاست که جوابش مشخص است! البته که بله. کار سینما و انیمیشن از ابتدا همه بر اساس تکنولوژیهای دقیق بوده و اکنون هم که دیجیتالی شده اصولاً بر پایه ریاضیات و محاسبات پیچیده است. انیمیشن هم از نظر تکنولوژی تولید و هم پلتفرمهای نمایش و هم محتوا همواره یک رسانه ترکیبی و تلفیقی بوده و به ندرت میتوان حیطهای را یافت که به ریاضیات و کاربردهای آن نیازی نداشته باشد.
ریاضیات خودش پر از زیبایی است و احتمالاً همه هنریها یکی از مصادیق بارزش را در هنر فراکتال که بر اساس کشف تناسبات فراکتال موجود در طبیعت شکل گرفته، میشناسند.
سؤال سختی است ولی دوست دارم از شما بپرسم. به نظر میآید در زندگی با چالشهای سختی روبهرو شدهاید. از اینکه بین رشته ریاضی و هنر باید در آن سال انتخاب میکردید که فقط در یک رشته کنکور دهید، از اینکه با وجود به دست آوردن رتبه یک رشته هنر در کنکور در مصاحبه رشته مورد علاقهتان یعنی سینما رد بشوید و مجبور باشید به دنیای دیگری سفر کنید، از اینکه در حال مادر شدن به کشوری متفاوت برای گرفتن دکتری سفر کنید و حتی اینکه به کشورتان برگردید یا نگردید هم به نظر من یک چالش بزرگ برای هر کسی است که زندگی در کشورهای پیشرفته را تجربه میکند. به ما بگویید چطور تصمیم میگیرید و چقدر از تمام تصمیمهایی که امروز شما را رقم زده است، راضی هستید؟ آیا امروز در جایی هستید که دوست داشتید باشید؟
آه، بله البته که شاکرم و راضیم! تأیید میکنم که همواره (احتمالاً مثل اکثر آدمها) لازم بوده در زندگی تصمیمهای سختی بگیرم و بر سر دوراهیهای زیادی هم بودهام. جذابیت زندگی هم به همین است! و خوشبختانه زندگی هیچ ضمانتی نداده که تصمیمهایی که میگیرید و برنامههایی را که برای زندگیتان میچینید عملی کند و خیلی وقتها از جاهای بهتری سردرمیاورید که خودتان هم شگفتزده میشوید (خیلی وقتها هم نه!)
اعتراف میکنم تصمیم بازگشت به ایران در سال ۸۸ آسان نبود، چون من موقعیت و شرایط کاری خوبی آنجا داشتم و جای پایم تازه محکم شده بود و پذیرفتن بازگشت به محیط آکادمیکی که حتی اسم رشته مرا نشنیده بود و بهوضوح هم از روز اول به آن روی خوش نشان نداد، آسان و دلپذیر نبود. اما اذعان میکنم که این بازگشت بهترین تصمیم زندگیم بود و رشدی که من از نظر شخصی و درونی در زندگیم کردم و جایی که اکنون ایستادهام را مرهون چالشهایی هستم که زندگی در این محیط پردستانداز، بعضاً نامهربان و ناامن پیش رویم گذاشت و درسهایی را – اکثراً از راه سختش – به من آموخت، و البته شانس آشنایی با برخی از بهترین همکارانم را در گروه انیمیشن و گروههای دیگر و حتی دانشکدههای دیگر دانشگاه هنر فراهم کرد. آدمهای ناب و اصیل و همدلی که در دوران سخت سال گذشته، بیشتر به جواهر وجود و ارزش حضورشان در زندگیم پیبردم.
کدام بخش سینما و انیمیشن است که هنوز فکر میکنید آنطور که دوست داشتید تجربه نکردهاید. به غیر از پژوهش و تحقیق، به ساختن فیلم یا حتی انیمیشن علاقه دارید؟ کدام بخش است که شما را همیشه جذب میکند؟
من همواره هم به استفاده از انیمیشن به عنوان محمل آموزش و پژوهش و فکرهایم (مثلاً انیمیشن-مقاله) نظر داشته و هم به بخشهای تجربی و انتزاعی انیمیشن علاقمندم و امیدوارم در پنجاه سال دوم زندگیم (!!) فرصتهایی برای تجربه این حیطهها پیدا کنم. من به جنبهای از انیمیشن علاقمندم که خیلی در ایران مورد توجه نیست وآن بیان کردن و کامنت دادن درباره جهان واقعی است و درباره تجربه زیسته و انسان است. بخش اعظم علاقمندان انیمیشن در ایران بهخصوص بهشکل سنتی به جهان فانتزی علاقمندند و یک باور فراگیری هم وجود دارد که با انیمیشن میشود هر حرفی را زد و هر خیالی را ساخت. اگرچه این باور نادرست نیست، اما همیشه دست آخر جهان فانتزی را نشانه میگیرد. من معتقدم در جهان واقعی حرفها و تصاویر و داستانهای بسیاری هستند که نیازمند انعکاس هستند و انیمیشن برایشان بهترین محمل است. یکی از آنها مثلاً همین «انیمیشن مستند» است، ولی حیطه بیانگری انیمیشن محدود به این یک ژانر هم نیست و جهانی از بیانگریها، دغدغهها و زندگیها را میتوان با انیمیشن بناکرد که در حوزه آنچه به شکل متعارف از انیمیشن میشناسیم، و خیلی وقتها هم قصه ندارد نمیگنجد.
به نظر شما هنرمندان جوان حوزه انیمیشن چطور میتوانند راهشان را پیدا کنند؟ این روزها انتخابهای پیش روی جوانان گستردهتر از دهههای گذشته است.
آه عجب سوالی! واقعاً از هزار و یک مسیر میشود راه را پیدا کرد. نه تنها انتخابها بسیار گستردهترند بلکه «دسترسی» ها هم بیاندازهاند. پاسخ این سؤال خودش بک کتاب میطلبد و من چه بگویم که تکراری و کلیشهای نباشد؟ مطالعه؟ تحقیق؟ هرچه بگویم بچهها خودشان بهتر میدانند. اما قلابهایی هم در زندگی هستند مثل اتفاقات خوب و واقع شدن در جای درست و در لحظه درست. و دیدن آدمهای تاثیرگذار. اینها را امروز حتی میشود برایش برنامهریزی کرد. ولی درباره من که همه راهم را تکهتکه و وصله پینه آمدهام، مطمئناً همهاش از سر خوششانسی و بختیاری بوده و البته کوشش و جویابودن و اشتیاق و طلب. همان طلب اصلاً! شرط اولش همان است. بقیهاش را خودت پیدا میکنی یا بهنظر میآید خودش سروکلهاش پیدا میشود.
قطعاً سیستم آموزشی کشوری مثل انگلستان زمین تا آسمان با ما تفاوت دارد. نمیخواهم از تفاوتها بگویید و از خودمان بپرسیم چرا در کشور ما چنین شرایطی نیست. میخواهم از این بگویید که مهمترین نقطه قوت هنرمندان ایرانی نسبت به هنرمندان کشور انگلستان چیست؟ هنرمندان ایرانی روی کدام نقاط قوت خودشان میتوانند کار کنند تا این ضعف سیستم آموزشی را جبران کنند؟
مهمترین نقطه قوت هنرمند ایرانی و دانشجوی ایرانی به نسبت یک هنرمند انگلیسی به نظر من «دغدغهمندی» است. مااینجا از صبح که چشممان را باز میکنیم دنبال پاسخ سوالاتی هستیم که بتواند «وضعیت» امان را بهتر کند. دائم جوینده و پرسشگر و بعضاً کلافه پاسخیم. و چون باور داریم زندگی ما به خوبی زندگی خیلی از کشورها نیست و دوست داریم شرایط زندگیمان را بهتر کنیم، زندگی ما جدیتر و هدفمندتر است. یک چیز دیگر هم این است که اینجا چون سیستم برنامهریزی شدهای وجود ندارد، زندگی خیلی یکنواخت و تکراری نیست و دائم اتفاقات هیجانانگیز میافتد (حالا بعضیهایش هم هیجان انگیز نیستند و غمانگیزند!!). ولی بدون شوخی میگویم که زندگی در یک کشور غربی برای اکثر ایرانیها خستهکننده میشود از بس از قبل برنامهریزی شده و خلاقیت هم وقتی در همین فضا هستی بسیار بیشتر است تا زمانی که فاصله میگیری. معمولاً هنرمندان بیرون از ایران چشمه خلاقیتشان بعد از مدتی میخشکد، چون آنجا کم کم ارتباطشان با ایران واقعی قطع میشود.
درباره این موضوع با دانشجویان زیادی از بچههایی که بیرون از ایران درس خواندهاند صحبت میکنم و تجربه خودم هم همین است که شوق و اشتیاق برای آموختن در دانشجوی ما بیشتر است، البته اگر احساس کند شما چیز قابل عرضی برای گفتن به او داری و صحبتت را جدی بگیرد. من بهترین و لذتبخشترین تجربیاتم در ایران فقط و فقط سر کلاس و در مسیر آموزش اتفاق افتاده است. جهانی از کشف و آموختن برای من سرکلاس مهیا بوده، به خاطر همین شوقی که از سوی دانشجو دریافت کردهام.
شما یکی از بهترین اساتید حوزه انیمیشن را داشتهاید. استاد سعید توکلیان، همان کسی که به گفته خودتان شما را با رشته دکترایی آشنا کرد که در آن بورسیه دریافت کردید. خودتان هم طبق شنیدهها جزو بهترین اساتید هستید و به تدریس عشق میورزید. در هر شرایطی و در هر جایی. حتی در انگلستان. بفرمایید راز استاد خوب بودن چیست؟ آیا استاد هنر یا بهتر بگویم انیمیشن بودن تفاوتی ایجاد میکند؟
خوب شد اسم استاد توکلیان عزیز را آوردید که استاد و یکی از انسانهای تاثیرگذار زندگی من بودهاند، که به این بهانه یادی کنم از برخی از مهمترین استادانم در انیمیشن: استاد مهربانم خانم جواهریان و البته استاد درگذشته و نازنین همه ما آقای دکتر عالمی و استاد راهنمایم در دوران دکتری، دکتر اندرو دارلی!
راستش من خودم ادعایی ندارم درباره اینکه واقعاً مدرس خوبی بودهام، و احتمالاً همه با شما موافق نباشند. ولی میدانم کار با آدمها را دوست دارم و میدانم چیزی که باعث شده اینجا بمانم و اینجا را دوست داشته باشم، ۹۰ درصد دانشجو بوده و ۱۰ درصد بقیه فضا. من با بهترین و زیباترین ذهنها و روحها در این فضای کوچک در دانشکده سینما تاتر و گروه انیمیشن آشنا شدم که فقیر، بدون امکانات و زرق و برق و پر از ایراد بود، اما در آن آدمهایی پر از شوق و عشق و توانمندی بودند که به هر اقدام تو، هر تلاش تو و هر هدف تو معنا میدادند. من اینجا بیشتر بر باور قدیمیام پاسفت کردم که ساختن پول نمیخواهد و کیفیت ایجاد کردن نوعی خلاقیت در استفاده از امکانات موجود و دیدن راه حل در تنگترین فضاهاست. و این جهان ساده بیامکانات که به چشم من از سمت بالادستیها بنبستی علمی و حرفهای میآمد، این پایین و از سمت دانشجوها بهشتی بود که در آن میشد چیزهای خوب و معناداری بناکرد که از خودت بزرگتر و باشکوهتر باشد.
به نظرم مدرس هر رشتهای که باشی، میشود این اثرها را گذاشت و این چیزها را ساخت. اما در جهان علوم انسانی و هنر فرصت برای گفتگو از خودِ زندگی بسیار بیشتر از کلاس ریاضیات و کامپیوتر پیش میآید. چون جهان هنر چیزی جز جهان انسانی و واقعی نیست و انیمیشن حتی در ژانرهای فانتزی هم انعکاسی از دغدغهها و پرسشها و ترسها و امیدهای انسان است و رابطه او با جهان بیرون و درون. انیمیشن به این معنا، درباره انسان و جهان اوست و برای همین زیباست.
۵۷۵۷