گذشته جوامع اسلامی؛ از اختلاف تا تفرقه

گذشته جوامع اسلامی؛ از اختلاف تا تفرقه

اختلاف و تفرقه در تاریخ جوامع اسلامی از مباحث تأمل‌برانگیزی است که فهم عمیق آن، نقشی محوری در تحلیل تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام دارد. مقاله حاضر، با نگاهی جامع‌نگر و تطبیقی، ریشه‌ها و پیامدهای اختلاف‌ها و تفرقه‌ها در میان جوامع اسلامی را بررسی کرده و تلاش دارد این تحولات را در چارچوب زمینه‌های فرهنگی، تمدنی و تاریخی خاص خود تحلیل کند. متن پیش رو ترجمه سخنان دکتر محمد مسجدجامعی در کنفرانس بین‌المللی «البحث عن التواصل و الثقة فی العالم الاسلامی» است که در ۲۱ تا ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴ در دانشگاه اسلامی علوم و تکنولوژی در غازی عنتاب ترکیه ایراد شد. در این نشست نویسنده با رویکردی تاریخی و تحلیلی، تنوع‌ها و تفاوت‌های موجود در جهان اسلام را، از دوران پیامبر اکرم (ص) تا ادوار پسین، مورد واکاوی قرار داده و بر تأثیر عوامل جغرافیایی، قومی، و نیز پویایی‌های سیاسی و اجتماعی تأکید کرده است:

در ابتدا لازم است از برگزارکنندگان محترم صمیمانه تشکر کنم و خدمت شرکت‌کنندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم. بسیار امیدوارم کنفرانس به اهداف تعیین‌شده نائل شود.

از من خواسته شده مقاله‌ام را با موضوع «گذشته جوامع اسلامی؛ از اختلاف تا تفرقه» ارائه دهم. تلاش می‌شود در چارچوب عنوان یاد شده به مهمترین نکات اشاره شود.

1-اسلام دینی است باز و تبلیغی و جهانی. دین یک قوم و یا نژاد و یا گروه خاصی نبوده و نیست. از ابتدا چنین بوده و چنین خواهد بود. از این نقطه‌نظر در میان ادیان مختلف به مسیحیت نزدیک‌تر است؛ لذا بهتر است موضوع تفاوت‌ها و اختلاف‌های درونی آن به گونه‌ای مقایسه‌ای با مسیحیت، مورد مطالعه و مداقّه قرار گیرد.

مسیحیت به عنوان دینی باز و تبلیغی و جهانی چه در گذشته و چه در حال حاضر، تنوع و تکثّرهای فراوانی داشته است. شاخه‌های بزرگ کلیسایی، عبارتند از کلیسای کاتولیک، کلیساهای متعدد پروتستان اروپایی و نیز کلیساهای اونجلیکال که از درون کلیساهای پروتستان درآمده‌ است و اصولاً پدیده‌ای امریکایی است و عمدتاً در این کشور شکل گرفته است. هم‌اکنون پیروان فراوانی دارد و پیروانش بسیار فعال و متحرّک هستند و در تمامی نقاط جهان حضور دارند و عموماً تفکرات آخرالزمانی دارند و به‌ شدت طرفدار اسرائیل هستند. کلیساهای متعدد ارتدوکس در آنجا که ریشه بیزانسی دارند همچون کلیسای ارتدوکس روسیه و یونان و قبرس و سایر کلیساهای ارتدوکس موجود در شرق اروپا، و نیز کلیساهای قدیمی خاورمیانه‌ای که اگرچه به لحاظ نظام اعتقادی ارتدوکس هستند امّا تفاوت‌هایی با کلیساهای ارتدوکس بیزانسی دارند، همچون کلیساهای ارمنی و قبطی و آشوری. در این میان کلیسای بزرگ انگلیکان به مثابه یکی از شعب کلیساهای پروتستان لحاظ شده است.

در گذشته و از همان قرون نخستین تفسیرهای مختلفی در باب رابطه خداوند و حضرت مسیح و شخصیّت و بلکه ماهیت وجودی آن حضرت وجود داشت که در مجامع کلیسایی در قرون چهارم و پنجم و ششم مورد بحث و بررسی قرار می‌گرفت و عموم انشقاق‌های کلیسایی به همان دوران بازمی‌گردد. این موضوع در قرون بعدی هم ادامه یافت که البته اهمیت آنها به مراتب کمتر از اهمیت چهار مجمع اولیه است. نکته این است که کلیسای حاکم در هر منطقه‌ای به شدت با انشقاق‌های الهیاتی و پیروان آنها برخورد می‌کردند. اگر چنین نبود هم‌اکنون شاهد تنوع بیشتری در جهان مسیحی بودیم.[1]

نمونه دیگر مارکسیسم است که اگرچه جنبه دینی ندارد امّا به عنوان یک ایدئولوژی، شباهت‌هایی با دین به مثابه یک نظام اعتقادی دارد. در اینجا نیز شاهد تنوع فراوان این مکتب بعد از جنگ جهانی دوم هستیم. بدین معنی که مارکسیسم موجود در شوروی متفاوت بود با مارکسیسم موجود در چین و آلبانی و یوگسلاوی و حتی کوبا و کره شمالی؛ و به همین ترتیب مارکسیسم در کشورهای دیگری که بعدها بدان روی آوردند، همچون اتیوپی و موزامبیک و آنگولا. از این همه گذشته کمونیسم اروپایی به کلی متفاوت بود با دیگر انواع کمونیسم.

این بدین معنی است که تنوع و تکثر برای هر دین و مکتب اعتقادیِ بزرگی که پیروان فراوانی در نقاط مختلف دارد، جریانی طبیعی است و این سخن در مورد دین مبین اسلام، صحیح‌تر است. این دین در همان دوران نخستین عموم تمدن‌های زنده زمانش را، به زیر چتر خود کشید. در قلمرو او اقوام و نژادها و زبان‌های مختلفی وجود داشتند که هریک میراث‌دار دین و فرهنگ و تاریخ و تمدن خاص خود بودند. مضافاً که به لحاظ جغرافیایی و خصوصاً جغرافیای طبیعی، بسیار متنوع بودند. این ویژگی‌ها در تنوع بخشیدن به پیروان این دین نقش بزرگی ایفا می‌کرد.

2- هنگامی که از تنوع در قلمرو اسلامی صحبت می‌شود می‌باید به عوامل وحدت‌آفرین هم اشاره شود. اسلام به ویژه در مقایسه با مسیحیت که به لحاظ زمانی نزدیک‌ترین دین به او است، خصوصیاتی استثنایی دارد. ویژگی نخست به کتاب آسمانی او بازمی‌گردد که اصولاً بسیار متفاوت است با کتاب مقدس. مخصوصاً که تلقی مسلمانان از قرآن کریم چه در گذشته و چه در حال حاضر متفاوت بوده و هست با تلقی مسیحیان از کتاب مقدس.

قرآن کریم هسته مرکزی اعتقادات اسلامی است. اسلام و در وجوه مختلف آن، مرهون این کتاب بوده و هست. حقیقتی ثابت و جاودانی که اعتقاد صریح بدان، نشانه ایمان اسلامی است.

نکته بعدی اینکه این دین در زمان حضور بنیانگذارش، حضرت ختمی مرتبت، تکمیل شد. دینی چون مسیحیت عملاً در دوران‌های بعد از حضرت مسیح است که شکل می‌گیرد و در مورد اسلام داستان چنین نیست. علوم اسلامی در مفهوم عام آن، عملاً تفسیر و تفصیل هر آن چیزی است که در قرآن آمده است.

و بالاخره اینکه این دین به دلیل جامعیّتش اصولاً جامعه و به عنوانی نظام اجتماعی و حقوقی و دینی و بالاخره تمدن جدیدی را پایه‌گذاری کرد. نظام اعتقادی و نیز احکام فراوان و متعدد و همه جانبه او در کنار نظام اخلاقی و مناسکی‌اش که عمیقاً متأثر از قرآن کریم و سیره نبوی است، پشتوانه چنین جامعیتی است. این بدین معنی است که از همان دوران مدینه، پیامبر جامعه جدیدی پی افکند که بعدها به فرهنگ و تمدن بزرگ اسلامی تبدیل شد. فرهنگ و تمدنی که علی‌رغم تمامی تحولات و مخالفت‌ها، بخش‌های مهمی از آن هنوز هم زنده و الهام‌بخش است و می‌کوشد علی‌رغم تمامی فشارهای مختلف زنده بماند و به زندگی و آینده مسلمانان شکل دهد.

البته عناصر دیگری هم وجود دارد که یکپارچگی مسلمانان را چه در طول تاریخ و چه در سطح زمان موجب شده و می‌شود. امّا قابل انکار نیست که تفاوت‌هایی وجود دارد و البته طبیعی هم هست که با توجه به قلمرو گسترده اسلام، وجود داشته باشد. حال ببینیم منشاء این تفاوت‌ها که بعد به اختلاف و تشتّت انجامید، چه بوده است.

3- قبل از ورود به بحث لازم است به نکته‌ای اشاره شود و آن اینکه بعضاً اختلاف‌ها و پراکندگی‌ها به دلیل مخالفت صریح و یا غیر صریح کسانی بود که در تعارض با اسلام قرار داشتند.[2] این جریان را حتی در دوران حیات پیامبر هم شاهد هستیم. نمونه‌های متعددی را می‌توان نشان داد، خصوصاً پس از آنکه اسلام به قدرت بزرگی تبدیل شد، اگرچه قبل از آن هم مواردی وجود داشت، امّا چشمگیر و تعیین‌کننده نبود.

نمونه کامل آن داستان مسجد ضرار است. هدف اصلی بنیان‌گذاران آن که قرآن کریم هم بدان اشارت دارد، ایجاد تشتت و اختلاف در بین مسلمانان و بهره بردن از آن بود که پیامبر به سختی با آن برخورد کرد.[3] نمونه دیگر گردآمدن برخی از منافقان در خانه سویلم بود که در حومه مدینه قرار داشت. اگرچه منافقان پیوسته حضور داشته‌اند، امّا در این مورد هدف، ایجاد تشکیلات و بلکه نهادی بود که به گونه‌ای محاسبه‌شده در برابر پیامبر و مسلمانان بایستد.[4]

در اواخر عمر پیامبر نمونه‌های دیگری نیز وجود داشت. از تحریک‌های ابوعامر راهب گرفته که خصومت بی‌پایانی علیه پیامبر و مسلمانان داشت،[5] تا کسان دیگری که به دلیل استفاده از موقعیت و احیاناً جهت کسب ثروت و نیل به قدرت و یا دشمنی با اسلام، بدان دست می‌یازیدند.

این نوع اختلاف‌ها که آگاهانه و با مقاصد خاصی تمهید شده بود، متفاوت است با آن نوع اختلاف‌هایی که به دلیل تفاوت شرائط و موقعیت‌ها ایجاد می‌شد که اصولاً بهتر است بدان تفاوت بگوییم و نه اختلاف. این تفاوت‌ها، ریشه‌ها و «منطق تحولی» خاص خود را دارد که ذیلاً به اختصار بدان پرداخته می‌شود.

4- در مکه مسلمانان دوران بسیار سختی را می‌گذرانیدند و مورد آزار و اذیت‌های مختلف قرار می‌گرفتند. خود پیامبر هم چنین وضعیتی داشت. تا آنکه پیامبر و گروه زیادی از مسلمانان اولیه به مدینه هجرت کردند. در اینجا اگرچه تضیقات موجود در مکه وجود نداشت، امّا تا سالها مورد تهدید بودند و جنگ‌های مختلفی بدانها تحمیل شد. مهمترینش سه جنگ بدر و احد و احزاب است. جنگ احزاب و با توجه به تمهیدات و محاسبات گسترده، جهت ریشه‌کنی اسلام و مسلمانان صورت گرفت که البته به نتیجه نرسید.

این جنگ نقطه عطف بزرگی است در تاریخ مدینه النبی و اینکه مسلمانان به عنوان یک واقعیت، موجودیت خود را در شبه جزیره العرب تثبیت کردند. آنچه این جریان را تکمیل کرد، فتح مکه بود، آن هم به گونه‌ای مسالمت‌آمیز و بدون خونریزی.[6] احتمالاً این نخستین فتحی بود در این سرزمین وسیع که بدون کشتار، حاصل آمد. سقوط مکه اهمیتی رمزی داشت. می‌توان گفت مکه پایتخت شبه جزیره العرب بود. مرکز دینی، مناسکی، ادبی، تاریخی و تجاری؛ خصوصاً که مکیان پس از فتح آن، عموماً اسلام را پذیرفتند و با احترام و تکریم بدان نگریستند.

از این پس قبائل مختلف به مدینه آمدند و اسلام را گردن نهادند. جریانی که به سرعت انجام شد و به «عام الوفود» شهرت یافت.[7] تا آنجا که به هنگام رحلت پیامبر(ص) کم‌وبیش تمامی شبه جزیره به اسلام درآمده بود. این اقبال گسترده اگرچه مورد استقبال مسلمانان قرار گرفت، امّا در چنین مدت کوتاهی ممکن نبود که اسلام و احکام و اخلاقیات اسلامی بتواند نفوذ کند و تعیین‌کننده شود.

از این گذشته قبائل و مناطق مختلفی که وجود داشت نسبت به یکدیگر حساسیت‌های مختلفی داشتند که این همه ناشی از سوابق و درگیری‌های تاریخی بود. آنها عموماً یکدیگر را تحمّل نمی‌کردند و ‌به‌زودی این واقعیت‌ها در اواخر عمر شریف پیامبر و پس از رحلت ایشان، سر باز کرد و به صحنه آمد.

5- شاید نمونه خوب، داستان ارتداد برخی از قبائل یمن باشد که به «اهل ردّه» معروف شدند.[8] آنان اسلام را پذیرفته بودند امّا نسبت به مکیان و قریشیان و به طور کلی «عدنانی»ها و «مضری»ها حساسیت داشتند. چرا که «قحطانی» بودند. و لذا مدتی پس از آن پذیرش و با تحریک بزرگان‌شان، اسلام را ترک گفتند و در برابرش ایستادند که به جنگ‌های ردّه منجر شد. آنها نمی‌خواستند رهبری اینان را بپذیرند.

عامل اصلی در این میان اختلافات قبیله‌ای و خصوصاً منطقه‌ای بود. یعنی رقابت منطقه یمن و منطقه حجاز و قبائل ساکن در این دو. در نهایت در آن زمان این تفاوت و اختلاف، به ارتداد انجامید، امّا در دوران‌های بعدی، خود را در تفسیرهای مختلف از اسلام، نشان داد. به عبارت دیگر نارضایتی را نه با نفی اصل دین، بلکه با ارائه تفسیری متفاوت، نشان دادند. چنین واقعیت‌هایی بعدها تاریخ اسلام را به شدت تحت تاثیر قرار داد. جنگ‌های سه‌گانه جمل و صفین و نهروان در آنجایی که به توده لشگریانی که در برابر امام علی(ع) ایستادند، بعضاً تحت تاثیر چنین واقعیت‌هایی است که گفته‌ آمد.[9]

جنگ‌های برون مرزی که به فتوحات شهرت یافت و بلافاصله پس از جنگ‌های ردّه آغاز شد، شرائط جدیدی ایجاد کرد و مشکلات ناشی از اختلافات قبیله‌ای و منطقه‌ای به حال کمون رفت. توجهات به سوی فراتر از مرزها بود. اختلاف‌ها تحت‌الشعاع پیشروی‌های نظامی بود که هم تمایلِ به جنگ این قبائل را اشباع می‌کرد و هم غنائم منقول و غیر منقول فراوانی را نصیب جنگاوران می‌ساخت.

یکی از دلائل اصلی فروپاشی قیام‌های اهل ردّه، مشغول شدن به همین جنگ‌ها بود. برخی از داعیه‌داران این قیام‌ها خود به فرماندهان همین جنگ‌ها تبدیل شدند.

 این جریان تا اوج‌گیری این جنگ‌ها ادامه یافت و پس از فروکش کردن آن و شکست نهایی ساسانیان و رومیان، دوباره خود را نمایان ساخت و به عنوان یک عامل مهم در شکل دادن به حوادث، ایفای نقش کرد. خصوصاً که این مسئله همزمان بود با اواسط خلافت عثمان.

عثمان در نیمه دوم خلافتش سیاست «بنی‌امیه گرایانه» را در پیش گرفت.[10] او حتی فرد شناخته شده‌ای چون ابوموسی اشعری را که استاندار بصره بود، برکنار و آن را به جوانی کار ناآزموده، عبدالله عامر، که فرزند خاله او بود، واگذار کرد و در واقع این سمت را به او بخشید. در آن هنگام او کمتر از بیست سال داشت.[11]

البته عوامل فراوان دیگری در این میان نقش داشت. ثروت بیکران وارد شده به مدینه و توزیع شده در بین جنگجویان و بزرگان مدینه،[12] مهاجرت سنگین بسیاری از قبائل نجد و یمن و حجاز به سرزمین‌های مفتوحه، شکل‌گیری و گسترش شهرهایی چون کوفه و بصره، تصرف زمین‌های حاصل‌خیز و مرغوب شام و بین النهرین و نواحی مختلف قلمرو ساسانی و رومی، کثرت غلامان و کنیزان، جامعه اولیه شبه جزیره را به‌طور کامل دگرگون ساخته بود و این همه در شکل‌دهی به فرهنگ عمومی و دینی آنان، تاثیرگذار بود.

این مجموعه، شرائط را برای بروز اختلافات قدیمی و خلق اختلافات جدید و البته در چارچوب دین، فراهم می‌آورد و از جمله آنها سیاست «غیر عرب» ستیزانه‌ای بود که در دوران امویان تشدید و سپس در دوران عباسیان تعدیل شد.[13]

6- بدین ترتیب اسلام از شبه جزیره، پای بیرون نهاد و شهروندان غیر عرب را به خود فراخواند. آنان میراث‌داران فرهنگ و دین و زبان و تمدن دیگری بودند و طبیعتاً اسلام را در بستر خاص فرهنگی و تمدنی خود می‌فهمیدند؛ امّا به‌ هر حال به دلیل ویژگی‌های منحصربه‌فرد اسلام که به استحکام و اصالت کتابش و ساختمان اعتقادی و فقهی او بازمی‌گشت، فهم آنان از دین جدید چندان متفاوت نبود.

در اینجا لازم است به کیفیت گسترش اسلام در آنجا که به موضوع تفاوت‌ها و اختلاف‌ها مربوط می‌شود، بپردازیم. پس از جنگ‌های برون‌مرزی نخستین که به فتوحات شهرت یافت، مردم متعلق به این مناطق، عموماً در نوعی انزوا و بهت‌زدگی قرار گرفتند. آنها و حتی نخبگان‌شان، زبان حاکمان جدید را نمی‌دانستند و لذا نمی‌توانستند با آنان رابطه برقرار کنند، مضافاً که حاکمان جدید غالباً و بلکه کلاً ستیزه‌جو، مغرور و ظالم بودند. پس از دو سه نسل فرهیختگان‌شان با زبان عربی و از این طریق با معارف دینی آشنا شدند و از حاشیه به متن آمدند؛ به متن جامعه چه به لحاظ سیاسی و نظامی و چه به لحاظ علمی و ادبی و دینی. یکی از نتایج آن سقوط بنی‌امیه بود.[14]

در دوران جدید، هم جامعه مسلمانان غیر عرب از حالت جمود بدرآمده و در صحنه به‌طور کامل و همه جانبه حضور یافت، و هم در زمانی کوتاه افکار و اندیشه‌های آنان در قلمروهای شرق و  غرب، ساسانی و رومی، میدان‌دار شد و کسان فراوانی را، حتی در بین اعراب، به خود جلب کرد و این سر منشأ تحولات بزرگی و در زمینه‌های مختلف گردید.[15]

تفاوت‌ها و به‌ عنوانی اختلاف‌هایی که در این دوره زمانی پدید آمد به مراتب بیش از تفاوت‌هایی بود که قبلاً وجود داشت. پایتخت یعنی بغداد و شهرهای بزرگ دیگر همچون کوفه و بصره و مدینه و حتی مکه و مجموعه شام، میدان آراء مختلف کلامی و دینی و فقهی و حتی ادبی و تفسیری شدند؛ خصوصاً در این دوران است که احادیث جمع‌آوری می‌شود. آنچه بدین جریان‌ها کمک می‌کرد، خلفای نخستین عباسی بودند که به گسترش آثار و علوم دیگران اهتمام می‌ورزیدند و مراکز مختلفی جهت ترجمه آثار فلسفی و علمی و طبی دیگران ایجاد کردند و دقیقاً از همین نقطه است که تمدن اسلامی در مفهوم جامع آن شکل می‌گیرد.

7- صحنه جدید، پدید آورنده گرایش‌های مختلفی بود که بعضاً با یکدیگر در تعارض بودند. در آنجا که داستان به توده مردم مربوط می‌شد، آنان به نوعی نگران تضعیف شوکت دین و اعتقادات و احکام دینی بودند. این دلواپسی عمدتاً به نفع عالمان و محدثان و فقهایی بود که گرایش‌های اهل حدیثی داشتند. برای نمونه اعتقادات و گرایش‌های توده مردم بغداد در اوائل قرن سوم به گونه‌ای بود که گرایشی که خود را دلواپس «راست دینی» نشان می‌داد، به گرایش‌های عقلی و فلسفی و حتی کلامی، ترجیح می‌دادند و به همین دلیل بود که نحله بزرگ معتزله که عالمان فراوانی داشت و یک چند مأمون و واثق و معتصم هم پشتیبان آنها بودند، از زمان متوکل به بعد از نفس افتاد.[16] درست است که آنان ادامه یافتند و دانشمند بزرگ‌شان قاضی عبدالجبار همدانی در اوائل قرن پنجم درخشید[17]، امّا سیر حوادث به گونه‌ای بود که حاکمیت با حمایت توده مردم، آنان را از صحنه بیرون راندند.[18]

جریان یاد شده یعنی گرایش‌ اهل حدیثیِ توده مردم تنها در بغداد آن زمان وجود نداشت، شرایط به گونه‌ای درآمد که عموم شهرهای بزرگ را فراگرفت و عموماً حکام برای تثبیت خود، از چنین موجی بهره گرفتند. ترکیب این دو جریان در تشدید اختلاف‌ها و در نهایت تشتت‌ها، نقش بزرگی داشت؛ به ویژه که حکام از چنین اختلافاتی سوء استفاده می‌کردند. مسئله صرفاً در چارچوب مسائل کلامی و معتزلی – اشعری و یا معتزلی – اهل حدیثی و حتی اشعری – اهل حدیثی محصور نماند و مذاهب فقهی را نیز دربرگرفت که متأسفانه تاریخ مفصل دردناکی دارد.

به‌ هرحال سخن در مورد سرزمین‌های فتح شده‌ای بود که به لحاظ تمدنی پیشرفته‌تر از فرهنگ و تمدن اعراب فاتح بودند. اتفاقاً در هر دو قلمرو ایران و روم، به هنگام ظهور اسلام مباحث دینی و اعتقادی، بسیار شکوفا و همه‌گیر بود. در ایران شاهد ظهور و حضور آئین‌های مانوی و مزدکی و نیز مسیحیان رو به افزایش نسطوری هستیم که موبدان را به تلاش گسترده‌ای واداشته بود و در قلمرو امپراطوری روم شرقی اختلاف‌های بین طرفداران تفسیرهای مختلف درباره ماهیت شخصیت حضرت مسیح(ع) در اوج خود بود.[19] مطمئناً این همه فضای اسلامی آن دوران را تحت تأثیر قرار می‌داد.

اصولاً بدون توجه به کنش و واکنش‌های اسلام با اندیشه‌هایِ مختلفِ به صحنه آمده آن دوران و چالش‌های مختلفی که ایجاد کرد، نمی‌توان وضعیت قرون نخستین اسلام را درک کرد. چنانکه اشاره شد این وضعیت به‌طور مستقیم و یا غیر مستقیم هم توده مردم را تحت تأثیر قرار می‌داد و هم نخبگان جامعه و هم حاکمیت و نظام حاکم را. مضافاً که در عموم دوران‌های تاریخ اسلام، سلسله‌های بزرگی وجود داشت و قلمروهای وسیع و متنوعی تحت سیطره حاکم، اعم از خلیفه و یا قدرت‌های دیگر، قرار داشت. ثبات این مجموعه وسیع مرتبط بود با ثبات دینی و اعتقادی و فقهی‌اش و لازمه این ثبات، مقابله با هر آن چیزی بود که آن را تهدید می‌کرد. چه فقهی باشد و یا کلامی، و بدین ترتیب اختلاف به تشتت منجر می‌شد.

8- نکته دیگر اینکه نوع رابطه دین و جامعه در جوامع اسلامی به گونه‌ای بوده و هست که پیوسته دین قوی‌ترین و تعیین کننده‌ترین عامل اجتماعی و سیاسی بوده و هست. نتیجه چنین می‌شود که انواع و اقسام اندیشه‌ها و گرایش‌های فکری و اعتقادی و احیاناً فقهی و حقوقی جهت نفوذ و نفوذ بیشتر، می‌کوشند بیانی دینی بیابند و این خود عاملی است برای ایجاد اختلاف، که در چنین مواردی عموماً به تشتت می‌انجامید و می‌انجامد. این جریان از گذشته وجود داشته و هنوز هم به گونه‌های مختلف وجود دارد و جوامع اسلامی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

نکته اساسی در این میان یکی منطق تحولی این اختلاف‌ها است و اینکه چگونه افکار و عقاید و آداب و رسوم دیگران؛ یعنی غیر مسلمانان، اعم از همسایگان و غیر همسایگان، جذب و فهم می‌شود و در زمانه خود چگونه تحول می‌یابد، و دیگری به دلواپسی‌های دینی توده مردم بازمی‌گردد و اینکه در برابر اندیشه‌ها و گرایش‌های جدید چگونه واکنش نشان می‌دهند. مطمئناً در این میان عالمانی که دغدغه‌ای همچون توده مردم داشتند، نقش به‌مراتب تعیین‌کننده‌تری داشتند.[20]  

مسئله بعدی به سیاست عمومی و دینی حاکمیت مربوط می‌شود و اینکه چگونه از موج‌های برخاسته ناشی از دلواپسی‌های دینی بهره گیرد و یا احیاناً در مقابل آن بایستد. در آنجا که حاکمیت در برابر گرایش جدید می‌ایستد، عموماً به افراطی‌تر شدن پیروان اندیشه جدید می‌انجامد و مورد اتهام و تحت فشارشان قرار می‌دهد. این جریان کمک می‌کند که این تفاوت‌ها و اختلاف‌ها از چارچوب اجتماعی و دینی و فرهنگی خود خارج شود و صبغه‌ای سیاسی و بعضاً امنیتی یابد و اگر چنین نبود اختلاف‌ها، کمتر به تشتت و پراکندگی می‌انجامید. بخشی از این تشتّت‌ها به دلیل برخورد شدید مردمی و یا حاکمیتی با آنها است. خصوصاً اگر زمینه‌های نژادی و قومی و زبانی وجود داشته باشد.

با توجه به نکات یاد شده باید گفت داستان اختلاف و تشتت در تاریخ مسلمانان متفاوت است با این سرگذشت در بین پیروان ادیان دیگر از جمله مسیحیان و حکومت‌های مسیحی. علی‌رغم شباهت‌های اسلام و خصوصاً ادیان ابراهیمی، امّا تحولات آن متفاوت با دیگران است؛ و از جمله موضوع تفاوت‌ها و اختلاف‌های درونی پیروان این دین است و تشتت‌ها و پراکندگی‌های بعدی‌اش.  

9- علی‌رغم تمامی آنچه گفته آمد واقعیت این است که مشکل مسلمانان ناشی از تفاوت‌ها و حتی اختلاف‌های عقیدتی و فقهی‌شان نیست. مشکل اصلی این است که آنان در عمل نمی‌توانند با یکدیگر گفتگو و تعامل کنند. تفاوت‌ها و بلکه تضادهای دینی پیروان ادیان دیگر در بسیاری از موارد به مراتب بیش از مسلمانان است، امّا حداقل در حال حاضر با یکدیگر به گونه‌ای جدی و به دور از مجاملات و تعارفات، گفتگو و بلکه تعامل می‌کنند و به نتایج مثبتی رسیده و می‌رسند. 

این مسئله را  دلائل فراوانی است. بعضاً دینی و کلامی و فقهی و احیاناً تاریخی و حدیثی است و خصوصا به دوران صدر اسلام و جایگاه صحابه و تابعین و رابطه متقابل آنان با یکدیگر، بازمی‌گردد و بعضاً به مفاهیم و ایده‌هایی که در دورن ساختار دینی هریک از شاخه‌های اسلامی، شکل گرفته است. همچون مفهوم عدالت و حسن و قبح عقلی و یا شرعی و یا تلقی از خداوند و تقدیرات الهی و امثال این مفاهیم.

در گفتگوهای بین مذهبی عموماً به این نکته که ساختار دینی و در کلیت آن در نزد گروه‌های مختلف اسلامی چگونه شکل گرفته و بالیده و در طول تاریخ تکامل یافته، کمتر توجه می‌شود. حال آنکه بدون دریافت دقیق و بیطرفانه و علمی این موضوع نمی‌توان سخن طرف مقابل را دریافت. این بدین معنی است که آنان نمی‌دانند از کدامین نقطه و یا نقاط آغاز کنند و با چه روشی به پیش روند و بیشتر در پی اثبات خویش هستند و نه فهم همدلانه طرف مقابل. گام نخست در جریان یک گفتگوی موفق، فهم همدلانه متقابل است. این شرط لازم چنین گفتگویی است. گفتگوی موفق عمدتاً و بلکه کلاً به چنین فهم و درکی تأکید دارد و آن را صحنه‌ای برای زورآزمایی نمی‌داند.

10- البته مشکلات در حال حاضر صرفاً به این نکته راجع نمی‌شود. کشورهای اسلامی هریک تاریخ و فرهنگ خاص خویش را دارند و مهمتر این است که تجربه آنان با تاریخ جدید، یکسان نیست؛ علی‌رغم آنکه این تجربه را مشترکات فراوانی است. در نهایت آنان فرزندان دو سلسله تحولات متفاوت هستند و بر این اساس منافع و مصالح متفاوتی دارند. این منافع و مصالح در طی دو سه دهه اخیر در بسیاری از موارد در تعارض کامل با دیگران قرار گرفته است.

هم‌اکنون انسجام و هماهنگی بین کشورهای آمریکای لاتین و یا آفریقای سیاه بیش از مجموعه کشورهای اسلامی و حتی مجموعه کشورهای عربی است. چنین جریانی و با این شدت در دهه‌های اخیر به وجود آمده و متأسفانه این شکاف در حال افزایش است. با صرف توصیه‌های دینی نمی‌توان این شکاف‌ها را پر کرد، چراکه نتیجه طبیعی شرائطی است که این کشورها و گروه‌ها در آن قرار دارند.

این بدین معنی نیست که نمی‌توان از ابتکارات مختلف جهت انسجام بیشتر سود جست، امّا این در صورتی ممکن است که درک دقیق و کاملی از شرایط و محدودیت‌ها و یا فرصت‌ها وجود داشته باشد و ابتکارات یاد شده با توجه به تمامی این نکات طراحی شود؛ همان‌گونه که دیگران انجام می‌دهند. اتحادیه اروپا که مجموعه بزرگی است از کشورها و اقتصادها و ظرفیت‌ها و توسعه‌یافتگی‌ها و عدم توسعه‌یافتگی‌های مختلف، عملاً این‌گونه عمل می‌کند و اصولاً بدون رعایت چنین نکاتی نمی‌توانند انسجام داخلی را حفظ کنند و به پیش روند. آنها توانسته‌اند کشورهای عمیقاً توسعه‌یافته‌ای چون هلند و دانمارک و سوئد را در کنار کشورهایی همچون یونان و بلغارستان و رومانی قرار دهند. این همه را با توجه به تمامی آنچه باید لحاظ شود، به انجام می‌رسانند. موفقیت آنان دقیقاً بدین دلیل است.  

 


[1] . در خصوص مباحثات مفصل و دقیقی که در چهار، بلکه هفت مجمع نخستین کلیسا صورت گرفت و عملاً چارچوب اعتقادی مسیحیت را شکل داد، که با طرد اسقف‌های مخالف مانند آریوس و دیگر اسقف‌هایی که دیدگاه‌های دیگری داشتند و برچسب بدعت‌گذاری و اعلام ارتداد آنان، برگزار شد. چهار مجمع اول که مهم‌ترین مجامع بودند در قرن‌های چهارم و پنجم میلادی، تشکیل شدند، در حالی که هفتمین مجمع که آخرین مجمع مهم بود، در اواخر قرن هشتم (787 میلادی) برگزار شد. رجوع شود به:

Gerhard Ludwig Mueller , Dogmatica Cattolica, San Paolo Edizioni 2013. Theodor Schneider (a cura di), Nuovo Corso di Dogmatica. Prolegomeni. Dottrina su Dio. Dottrina sulla Creazione. Cristologia. Pneumatologia, vol.1, Queriniana 1995.  Aurelio Fernandez Fernandez , Teología dogmática: Teologia Dogmatica I: Introducción a la teología; Cristología; La Trinidad; Pneumatología; Mariología, vol.1, Biblioteca Autores Cristianos, 2012 (spagnolo).

Giuseppe Alberigo (a cura di), Storia dei concili ecumenici, Queriniana, Brescia 1990

Raymund Kottje, Bernd Moeller (a cura di), Storia ecumenica della Chiesa, Queriniana, Brescia 1980-1981, 3 volumi.

[2] . از همان ابتدا که پیامبر اکرم رسالتش را به صورت عمومی و علنی اعلام کرد، تمامی قبایل عرب، به‌ویژه قریشی‌ها و در رأسشان بنی‌امیه، در برابر دعوت جدید ایستادند. در طی سیزده سال دوران حضور حضرت در مکه، قریش و دیگر قبایل محدودیت‌های شدیدی ایجاد کردند تا مانع گسترش اسلام شوند. در نهایت نیز گروه مشورتی چهل نفره‌ای تشکیل شد تا شبانگاه پیامبر را به قتل برسانند. همین مسأله منجر به داستان «لیلۀالمبیت» شد و پس از آن حضرت مجبور شد به مدینه مهاجرت کند؛ ن‌ک: ابن هشام، عبدالملک، السیرۀالنبویۀ، ج2، ص333.

[3] . ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۵۳۰-۵۲۹ ؛ همچنین: ابن‌اثیر، عزالدین، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۵۹.

[4] . ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۱۷.

[5] . همان، ج۱، صص۵۸۶-۵۸۵.

[6] . فتح مکه اولین موردی بود که سرزمینی بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار گرفت و این برای عرف شبه‌جزیرۀ عرب آن زمان یک مسئله استثنائی بود که مخالفان بتوانند بدون جنگ پیروز شوند و اخلاق جوانمردانه‌ای را هم شاهد باشند که همان عفو عمومی بود. این موضوع همان‌طور که شخصیت و موقعیت برجستۀ پیامبر و آموزه‌های اسلام را به نمایش می‌گذاشت، در گسترش سریع اسلام نیز بسیار مؤثر واقع شد. برای مطالعه بیشتر رک: مسجدجامعی، محمد، سیری در زمانه معصومان، ج۱ پیامبر و زمانه پیامبر، صص ۳۱۸-۳۰۷.

[7] . می‌توان گفت چشم قبایل به مکه بود؛ زمانی که مکه در برابر اسلام بود، به طور طبیعی آنها هم مقابل اسلام می‌ایستادند و زمانی که مکه تسلیم شد و سقوط کرد، پشتوانه اعتقادی، سیاسی و اجتماعی قبایل عرب هم در مقابل پیامبر شکست. پس از فتح مکه موقعیت خطرناک و لغزنده مسلمانان کاملاً تغییر یافت و همه برای پیوستن به اسلام صف کشیدند. ن‌ک: احمد بن ابی‌یعقوب،‌ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹.

[8] . بسیاری از اهل رِدّه یمنی‌ها و نجدی‌ها بودند. حتی برخی در اواخر زندگی حضرت، مرتد شدند: واقدی، محمد بن عمر، الردة، ص۲۹؛ البته داستان اهل رده تنها مربوط به یمن و نجد و مناطق دوردست نبود بلکه حتی در مکه نیز عده قابل توجهی در صدد خروج از اسلام بودند که با ممانعت سهیل‌بن عمر مواجه شدند؛ ابن‌اثیر،عزالدین، الکامل فی التاریخ ج۲، ص ۳۲۴. اگرچه جریان رِدّه در زمان خلافت ابوبکر پایان یافت اما اختلافات این قبایل در دوران بعدی در تحولات سیاسی-اجتماعی نقش مهمی داشت: برای نمونه ن‌ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص ۵۱۲ و ۵۱۳؛ همچنین ج۸، ص۳۰۲.   

[9] . در جنگ صفین هنگامی که امام علی (ع) ابن عباس را به عنوان نماینده خود جهت مذاکره با شامیان تعیین کرد، اشعث‌بن قیس با انتخاب وی مخالفت کرد و گفت نباید طرفین مذاکره هر دو از «مضر» باشند. چراکه عمروعاص از قریش بود. او گفت نماینده ما باید ابوموسی اشعری باشد که تمیمی است. ابن‌مزاحم، نصر، وقعة صفین، ص۴۹۹؛ اما نکته مهم‌تر این بود که او می‌گفت انتخاب ما ابوموسی است حتی اگر این انتخاب به زیان ما تمام شود، چراکه این زیان مطلوب‌تر از نفعی است که از طریق دو نماینده مضری به دست آید. مسجدجامعی، محمد، تا راه گم نشود، ص۱۳۴.

[10] . در دوران وی زمامداران و فرمانداران همگی از بستگان اموی عثمان بودند و این انتصابات با قدرت اعمال می‌شد. مهم‌تر این است که این افراد عموما رفتار و منشی جاهلی‌مسلک داشتند و حداقلی از مسائل دینی را نیز رعایت نمی‌کردند. همین امر اعتراضات متعددی از جانب مردم را موجب شد. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۵۷.

[12] . برای آگاهی از میزان غنایم به‌دست آمده در طی جنگ‌های اعراب با ایران و نیز روم رک:  ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، صص ۶۸-۳۸.

[13] . بنی‌امیه ضدیت با غیر عرب را به شدت دامن می‌زدند و به‌طور طبیعی نتیجه این رفتار نوعی نارضایتی عمیق بود که در قلمرو شرقی به‌ویژه در ایران پیدا شد. نمونه خوب آن را در برخی از نامه‌های عبدالملک مروان به امام زین‌العابدین می‌توان دید که ایشان را از ازدواج با غیر عرب و غیر اشراف منع می‌کند و این کار را خلاف شأن و مقام ایشان می‌داند. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۴۵.

[14] . هرچند بنی‌امیه متکی به ارتش نیرومند و منظم شام بود اما میزان نارضایتی عمومی از سیاست جبر و خفقان و تبعیض امویان، منجر به سقوط آنها شد. تنفر عمومی از سیاست‌های بنی‌امیه را می‌توان از عدم خیزش و یا قیام برای دفاع از آنان هرچند کوچک، دریافت.

[15] . برای نمونه در سده دوم می‌توان به دانشمندانی همچون ابن‌مقفع و جابربن حیان اشاره کرد. جابر بن حیان خود از اعضای دارالحکمه بود و از مترجمین عصر ترجمه به شمار می‌آید. به‌ویژه مأمون عباسی از حامیان ترجمه و دارالحکمه بود که حمایت‌های او در رشد این دو موثر بود. کتاب‌های ابن مقفع، خصوصاً الادب الصغیر و الادب الکبیر و سایر کتاب‌ها و رساله‌های او قابل ذکر هستند.    

[16] . در این دوران که به ایام المحنة معروف است شخصیتی چون احمدبن حنبل با اینکه مورد آزار و توهین و تهدید قرار گرفت اما جایگاه و اعتبار خاصی نزد مردم پیدا کرد. طبیعتاً اعتبار یافتن ابن‌حنبل و هم‌اندیشانش به معنای اعتبار یافتن عقائد آنها و از جمله عقیده‌شان نسبت به صحابه و نسل دوم و سوم آنها بود. اعتبار یافتنی که صرفاً به آن دوران بازنمی‌گشت، بلکه به زمان‌های بعدی تسری یافت و در شکل‌گیری دیدگاه‌ عمومی اهل‌سنت نسبت به مدینۀ پیامبر و اطرافیان و صحابه، بیشترین نقش را داشت. مسجدجامعی،  محمد، پیامبر و زمانه پیامبر، ص۴۷۹.

[17] . قاضی عبدالجبار همدانی متوفای ۴۱۵ هـق، نویسنده اثر ارزشمند الاصول الخمسه و المغنی فی ابواب التوحید است که افراد و شخصیت‌های بزرگی در مجلس درس او حاضر می‌شدند.

[18] . چنانچه ابن اثیر نقل می‌کند که مردم نیشابور، امام‌الحرمین جوینی را به تحریک ابونصر کندری، وزیر وقت سلجوقیان، طرد کردند. به گزارش برخی مورخان در این دوره امر شده بود که مذاهب غیر حنفی بر روی منابر لعن شوند. ن‌ک: ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۲۰۹. چنانکه در مورد دانشمند و تاریخ‌نگار مطرح، محمدبن جریر طبری نیز نقل شده که پس از وفات وی در بغداد حنابله مانع از دفن وی شدند و به او نسبت الحاد و کفر دادند. همان، ج۸، ص۱۳۴.

[19] . در مورد پژوهش‌های حوزه فلسفه و الهیات که در چارچوب امپراتوری روم شرقی وجود داشت، به کتاب‌هایی که در پاورقی شماره 1 اشاره شده است، رجوع کنید. در خصوص تحقیقات دینی متنوع در اواخر دوران ساسانیان در ایران، به‌ویژه میان مسیحیان نسطوری و یعقوبی در برخی موارد، همچنین میان مانویان و بزرگان زرتشتی و نیز میان مانویان و مسیحیان، مراجعه کنید به:
O’Leary, D. L. The Syriac Church and Fathers: A Brief Review of the Subject. Gorgias Press. (2002). 

Payne, R. E. A State of Mixture: Christians, Zoroastrians, and Iranian Political Culture in Late Antiquity. University of California Press. (2015).

Waterfield, R. E. Christians in Persia: Assyrians, Armenians, Roman Catholics and Protestants. Routledge.(1973).

Smith, K. Constantine and the Captive Christians of Persia: Martyrdom and Religious Identity in Late Antiquity. University of California Press. (2016).  

Baker-Brian, N. J. Manichaeism: An Ancient Faith Rediscovered. U.K. Clark. (2011).

Smith, J. Manichaeism in the Later Roman Empire and Medieval China: A Historical Survey. (2023).

گفته شده که آیین مانوی در گستره جغرافیای امپراتوری روم به‌طور وسیعی گسترش یافته بود و حتی تا مرزهای چین توسعه پیدا کرد. سنت آگوستین، عالم مسیحی مشهور و نویسنده کتاب‌های «اعترافات» و «شهر خدا»، پیش از آنکه به مسیحیت بگرود، پیرو آیین مانوی بود.

[20] . برای نمونه دلواپسی طبقات متدین در اوایل قرن سوم، در بغداد موجب شد که احساس کنند گرمی بازار بحث‌های اعتقادیِ مبتنی بر تفکرات فلسفی و عقلانی، به تضعیف دین می‌انجامد. به همین دلیل زیر پرچم فردی چون ابن‌حنبل و بربهاری و هم‌اندیشان‌شان قرار گرفتند. اینان به دلائلی عملاً متشکّل‌ترین و تاثیرگذارترین گروه اجتماعی بودند و همراهی فردی چون متوکل، آنان را در موقعیت به مراتب بهتری قرار می‌داد. این مجموعه موجب شد که ابن‌حنبل و شاگردان مکتب او در برترین جایگاه قرار بگیرند، به گونه‌ای که دیگر گروه‌ها جرأت مخالفت با او و عقائدش را نداشته باشند. حتی فردی چون ابوالحسن اشعری به بربهاری که بزرگ اهل حدیث زمانش بود، گفت آنچه را ابن‌حنبل بیان کرده با بیانی عقلی آن را توضیح داده‌ام که اتفاقاً مورد اعتراض و بی حرمتی بربهاری قرار گرفت: ابن‌ابی‌یعلی، طبقات الحنابلة، ج 2، ص 18.

311311

دکمه بازگشت به بالا