چرا مادری بچه اش را کشت؟ – تحلیل روانشناختی و اجتماعی

وکیل

مادری که بچه اش را کشت

وقوع حادثه تلخ و دلخراش قتل فرزند توسط مادر، جامعه را در شوکی عمیق فرو می برد و پرسش های بی شماری را در ذهن هر شنونده ای ایجاد می کند. این پدیده، که فراتر از یک خبر ساده است، ریشه در پیچیدگی های عمیق روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی دارد. تلاش برای درک این فجایع به معنای توجیه آن ها نیست، بلکه گامی است برای مواجهه با واقعیت های پنهان، افزایش آگاهی و یافتن راهکارهایی برای پیشگیری.

شنیدن خبرهایی مبنی بر اینکه مادری به زندگی فرزند یا فرزندان خود پایان داده است، همواره با اندوهی عمیق و پرسش هایی تلخ همراه می شود. این گونه حوادث، تاریک ترین گوشه های روابط انسانی را روشن می کنند و اذهان عمومی را به چالش می کشند. درک اینکه چگونه مهر مادری، که به عنوان یکی از قوی ترین پیوندهای طبیعت شناخته می شود، می تواند تحت تأثیر عواملی چنان شدید قرار گیرد که به چنین پایان غم انگیزی منجر شود، دشوار و اغلب غیرقابل تصور است. اما واقعیت این است که پشت هر یک از این اخبار، داستانی از رنج، بیماری های پنهان، فشارهای طاقت فرسا و فقدان حمایت های لازم نهفته است. این روایت ها، فارغ از هرگونه قضاوت، نیاز به تحلیل عمیق و نگاهی همدلانه دارند تا شاید بتوان از تکرار چنین تراژدی هایی جلوگیری کرد.

فراتر از اخبار: نگاهی به ابعاد پنهان موارد تلخ اخیر

در سال های اخیر، کشور ما شاهد چند پرونده دلخراش بوده است که در آن ها مادری به فرزندان خود آسیب رسانده است. این رویدادها، هر یک به نوبه خود، جامعه را متاثر کرده و زنگ خطر را برای توجه بیشتر به سلامت روان مادران به صدا درآورده اند. بررسی این موارد، نه برای بازخوانی جزئیات دلخراش، بلکه برای روشن شدن انگیزه ها و شرایط زمینه ساز، می تواند راهگشا باشد.

بررسی اجمالی پرونده های برجسته در ایران

یکی از پرونده هایی که بازتاب گسترده ای داشت، مربوط به زنی در شهرستان پیرانشهر بود که پس از بارداری دوم، دو فرزند خود را به قتل رساند و سپس اقدام به خودکشی کرد که با مداخله همسرش نجات یافت. خانواده این زن در گفتگوهای خود به سابقه اختلالات روانشناختی او اشاره کرده بودند. به نظر می رسید بارداری ناخواسته و مسئولیت های فزاینده زندگی، شوکی به وضعیت روانی او وارد کرده بود که منجر به چنین تصمیم فاجعه باری شد. همسرش عنوان کرده بود که همسرش در دوران بارداری و پس از زایمان تحت نظر پزشک بوده، اما شرایط زندگی مستقل و حجم مسئولیت ها، تاثیر عمیقی بر او گذاشته بود و حتی خودش را نیز آدمی ساده و مهربان توصیف کرده که بعید است در حالت عادی چنین کاری از او سر بزند.

در پرونده ای دیگر در روستای بسیطین رامهرمز، زنی ۳۳ ساله سه فرزند خود را با ضربات چاقو و خفگی به قتل رساند و سپس خودکشی کرد. گزارش ها حاکی از آن بود که او و همسرش ده سال سابقه زندگی مشترک و تفاهم داشتند و از نظر مالی نیز در رفاه بودند. اما فرماندار رامهرمز به نقش اختلالات عصبی و اختلافات خانوادگی اشاره کرده بود که در نهایت به این فاجعه منجر شد. این مورد نشان می دهد که گاهی اوقات، مشکلات پنهانی درونی، حتی در ظاهر آرام ترین خانواده ها نیز می تواند به بحران های جدی منجر شود.

ماجرای غم انگیز دیگری در شهرستان دورود استان لرستان رقم خورد، جایی که مادری پس از مسموم کردن سه فرزند خردسالش با قرص آرام بخش، اقدام به خودکشی کرد که او نیز نجات یافت. پیگیری ها از بستگان و شاهدان عینی نشان دهنده وجود اختلافات خانوادگی و مشکلات اقتصادی در این خانواده بود. فقر مالی و ناتوانی در تامین هزینه های زندگی، به همراه بدرفتاری های همسر و فقدان حمایت خانواده پدری، این مادر را به مرز ناامیدی مطلق رسانده بود. روانشناسان نیز در تحلیل این حادثه، به لزوم بررسی دقیق افسردگی شدید و تعارضات خانوادگی، در کنار فقر اقتصادی و بحران های عاطفی اشاره کرده بودند.

این پرونده های دردناک، نشان می دهند که پدیده قتل فرزند توسط مادر، اغلب ریشه در بیماری های روانشناختی جدی، فشارهای اقتصادی طاقت فرسا و فقدان شبکه های حمایتی اجتماعی دارد که می تواند یک مادر را به نقطه ای از ناامیدی برساند که دست به چنین عمل هولناکی بزند.

تمایز با موارد بین المللی

در حالی که پرونده های داخلی بیشتر بر قتل فرزندان خردسال توسط مادران درگیر با مسائل روانشناختی، اقتصادی یا خانوادگی تمرکز دارند، گاهی اوقات اخبار بین المللی نیز به موارد مشابهی اشاره می کنند که ممکن است تفاوت هایی در ماهیت داشته باشند. به عنوان مثال، در پرونده ای در ایتالیا، مادری با همکاری عروسش، پسر ۳۵ ساله خود را به قتل رساند و پیکرش را مثله کرد. انگیزه این جنایت، رفتارهای خشن و سوءاستفاده های مکرر پسر از مادر و همسرش عنوان شده بود. اگرچه هر دو مورد شامل قتل فرزند توسط مادر است، اما انگیزه و شرایط زمینه ساز، به خصوص سن فرزند و ماهیت رابطه، می تواند تفاوت های قابل توجهی داشته باشد. در پرونده های مورد بررسی در ایران، عموماً فرزندان خردسال قربانی این حوادث بوده اند، که بر اهمیت بررسی سلامت روان مادران در دوران حساس بارداری و پس از زایمان تاکید می کند.

کالبدشکافی دلایل: چرا یک مادر دست به چنین کاری می زند؟

برای درک عمیق تر پدیده ای به نام «مادری که بچه اش را کشت»، باید به کالبدشکافی ریشه های آن پرداخت. این دلایل معمولاً از یک عامل واحد سرچشمه نمی گیرند، بلکه مجموعه ای از فشارهای روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی هستند که می توانند یک فرد را به چنین نقطه تاریکی از زندگی اش برسانند.

الف. علل روانشناختی و پزشکی: تارهایی نامرئی در ذهن مادر

یکی از مهمترین و در عین حال پیچیده ترین عوامل، سلامت روان مادر است. ذهن انسان، به خصوص در دوران پرفراز و نشیب بارداری و پس از زایمان، می تواند دستخوش تغییرات عمیقی شود که در برخی موارد به بیماری های جدی منجر می شود.

۱. روان پریشی پس از زایمان (Postpartum Psychosis)

این شدیدترین و خطرناک ترین شکل از اختلالات روانی پس از زایمان است. روان پریشی پس از زایمان یک فوریت پزشکی محسوب می شود و نیاز به درمان فوری دارد. علائم آن معمولاً در هفته های اول پس از زایمان ظاهر می شوند و می توانند شامل موارد زیر باشند:

  • توهم: شنیدن صداها یا دیدن چیزهایی که وجود ندارند.
  • هذیان: باورهای غلط و غیرمنطقی، مانند اینکه نوزادش شیطانی است یا آسیب می بیند.
  • افکار آسیب رسان به نوزاد یا خود: این افکار می توانند بسیار قوی و اجباری باشند.
  • نوسانات شدید خلقی: از سرخوشی ناگهانی تا افسردگی عمیق.
  • سردرگمی و عدم تمرکز: ناتوانی در فکر کردن واضح.
  • انرژی بیش از حد یا بی حالی شدید.

مادری که دچار روان پریشی پس از زایمان است، واقعیت را آن گونه که هست درک نمی کند و در چنین حالتی، ممکن است به دلیل هذیان ها و توهمات، دست به اعمالی بزند که در حالت عادی هرگز انجام نمی دهد. او نه تنها یک مجرم، بلکه یک بیمار است که به شدت به کمک نیاز دارد.

۲. افسردگی شدید پس از زایمان (Severe Postpartum Depression)

این اختلال، گسترده تر از روان پریشی است، اما می تواند به همان اندازه خطرناک باشد. افسردگی پس از زایمان چیزی فراتر از غم و اندوه عادی پس از زایمان (baby blues) است که بسیاری از مادران تجربه می کنند. علائم آن شامل موارد زیر است:

  • احساس ناامیدی شدید و مداوم.
  • از دست دادن علاقه به فعالیت هایی که قبلاً لذت بخش بوده اند.
  • احساس بی ارزشی، گناه و شرم.
  • افکار خودکشی یا آسیب رساندن به نوزاد.
  • مشکل در خوابیدن یا پرخوابی.
  • تغییر در اشتها و وزن.
  • خستگی مفرط.

یک مادر با افسردگی پس از زایمان ممکن است احساس کند که توانایی مراقبت از فرزندش را ندارد، بار سنگینی بر دوش دارد، یا حتی فرزندش مانع خوشبختی اوست. این افکار می توانند به مرور زمان تشدید شده و در غیاب حمایت و درمان، به نتایج فاجعه باری منجر شوند. بسیاری از پرونده هایی که در آن ها مادری که بچه اش را کشت، ریشه های خود را در افسردگی شدید پس از زایمان یا روان پریشی پنهان دارند.

۳. سایر اختلالات خلقی و روانی

علاوه بر افسردگی و روان پریشی پس از زایمان، برخی اختلالات روانی مادران نیز می توانند در وقوع چنین تراژدی هایی نقش داشته باشند:

  • اختلال دو قطبی (Bipolar Disorder): تغییرات شدید خلقی، از شیدایی تا افسردگی عمیق، می تواند در دوران بارداری و پس از زایمان تشدید شود. در فازهای افسردگی شدید یا شیدایی همراه با روان پریشی، خطر آسیب به خود یا دیگران افزایش می یابد.
  • افسردگی ماژور: حتی بدون ارتباط مستقیم با زایمان، افسردگی بالینی شدید می تواند قدرت تصمیم گیری، احساس مسئولیت و توانایی مراقبت از خود و فرزند را مختل کند.
  • اختلالات شخصیتی: برخی اختلالات شخصیتی می توانند توانایی فرد در مدیریت استرس، روابط بین فردی و همدلی را تحت تاثیر قرار دهند و در بحران ها تشدید شوند.
  • سابقه تروما و سوءاستفاده در گذشته مادر: مادرانی که در گذشته خود تجربیات تروماتیک مانند سوءاستفاده جسمی، جنسی یا عاطفی داشته اند، در برابر ابتلا به اختلالات روانشناختی در دوران بارداری و پس از زایمان آسیب پذیرتر هستند. این تروماهای حل نشده می توانند در مواجهه با فشارهای مادری فعال شده و به بحران های روانی منجر شوند.

بسیار مهم است که بدانیم این ها بیماری هستند، نه نشانه ای از شرارت یا بی عاطفگی. یک مادر بیمار، قربانی شرایط خود و بیماری اش است و به جای قضاوت، به حمایت از مادران آسیب پذیر و درمان نیاز دارد.

ب. علل اجتماعی و اقتصادی: زنجیرهایی نامرئی در زندگی مادر

در کنار عوامل روانشناختی، شرایط زندگی مادر نیز نقش بسزایی در سلامت روان او و توانایی اش در مراقبت از فرزندان دارد. فشار اقتصادی و سلامت روان مادر، خشونت خانگی و تاثیر آن بر مادران، و فقدان شبکه های حمایتی از جمله مهم ترین این عوامل هستند.

۱. فقر شدید و فشار اقتصادی

زندگی در فقر مطلق، با ناتوانی در تامین نیازهای اولیه مانند غذا، مسکن، بهداشت و پوشاک، می تواند به احساس درماندگی مطلق منجر شود. مادری که قادر به سیر کردن شکم فرزندانش نیست، یا می بیند آن ها در شرایط نامناسبی زندگی می کنند و هیچ امیدی به بهبود اوضاع ندارد، ممکن است به این باور برسد که مرگ، تنها راه رهایی برای خود و فرزندانش است. در این شرایط، فشار اقتصادی چنان سنگین می شود که گویی تمام درها به روی او بسته شده و راه فراری جز پایان دادن به زندگی جمعی نمی بیند.

مطالعه پرونده های قتل فرزند توسط مادر، اغلب پرده از فقر عمیق و عدم توانایی در تامین حداقل های زندگی برمی دارد. مادری که هر روز با گرسنگی فرزندانش، نیازهای برآورده نشده آن ها و بدهی های انباشته دست و پنجه نرم می کند، در نهایت می تواند امید خود را به آینده از دست بدهد. این ناامیدی، به مرور زمان، سلامت روان او را تخریب کرده و او را به سمت افکاری سوق می دهد که در حالت عادی هرگز به ذهنش خطور نمی کند. وقتی یک مادر احساس می کند که تنها چیزی که می تواند به فرزندانش بدهد، رنج و محرومیت است، ممکن است مرگ را به عنوان یک عمل محبت آمیز (هرچند از دیدگاه بیرونی کاملاً اشتباه) برای رهایی آن ها از این رنج تصور کند.

۲. خشونت خانگی و عدم امنیت

مادری که قربانی خشونت های خانگی است، چه جسمی، چه روانی و چه جنسی، در یک محیط دائم الاسترس و ناامن زندگی می کند. خشونت خانگی و تاثیر آن بر مادران می تواند بسیار ویرانگر باشد. احساس به دام افتادن، ترس دائمی، و از دست دادن عزت نفس، می تواند سلامت روان او را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. در چنین شرایطی، مادر ممکن است احساس کند نه تنها برای خودش، بلکه برای فرزندانش نیز هیچ امنیتی وجود ندارد. او ممکن است فکر کند که فرزندانش نیز قربانی این خشونت ها خواهند شد یا از زندگی رنج باری که او تجربه می کند، رنج خواهند برد.

تحقیقات نشان می دهد که خشونت خانگی، عاملی مهم در افزایش خطر ابتلا به افسردگی، اضطراب و حتی اختلالات روان پریشی در مادران است. مادری که هر روز با تهدید، توهین، ضرب و شتم یا تحقیر مواجه است، به تدریج توانایی خود را برای مقابله با چالش های زندگی از دست می دهد. وقتی پناهگاهی برای او و فرزندانش وجود ندارد و هیچ راه فراری از این سیکل خشونت نمی بیند، ممکن است به عنوان آخرین راه حل (در ذهن بیمارگونه خود)، تصمیم به پایان دادن به همه چیز بگیرد. این عمل، در واقع، فریاد ناامیدی و درمانی است که برای رهایی از یک زندگی سراسر رنج و ترس به آن دست می زند.

۳. فقدان شبکه حمایتی

انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به حمایت دارد، به خصوص در دوران های حساس زندگی مانند مادری. فقدان حمایت عاطفی و عملی از سوی همسر، خانواده، دوستان و حتی جامعه، می تواند یک مادر را به انزوای اجتماعی کامل برساند. وقتی مادری تنها و بی کس می ماند، بدون کسی که بتواند با او صحبت کند، از او کمک بخواهد یا حتی او را در مسئولیت های مادری یاری کند، بار مسئولیت ها طاقت فرسا می شود. او ممکن است احساس کند که هیچ کس او را درک نمی کند، هیچ کس به او اهمیت نمی دهد و تنها در این دنیای بی رحم رها شده است.

شبکه حمایتی قوی، مانند یک سپر عمل می کند که مادر را در برابر فشارهای زندگی محافظت می کند. اما وقتی این سپر وجود ندارد، کوچکترین بحران می تواند او را در هم بشکند. مادری که مشاوره برای مادران دریافت نمی کند، به مراکز کمک به سلامت روان مادران دسترسی ندارد، یا حتی یک گوش شنوا برای درددل هایش پیدا نمی کند، به تدریج وارد یک تونل تاریک می شود. این تنهایی و انزوا، زمینه ساز ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات روانی است و می تواند راه را برای افکار آسیب رسان هموار کند.

۴. فشار انتظارات فرهنگی و اجتماعی

جامعه اغلب تصویری ایده آل و غیرواقعی از مادر کامل ارائه می دهد: مادری همیشه شاد، صبور، فداکار و بی عیب و نقص. این انتظارات غیرواقعی می توانند بار سنگینی بر دوش مادران بگذارند، به خصوص مادران جدید. مادری که با چالش های واقعی زندگی دست و پنجه نرم می کند، ممکن است نتواند این انتظارات را برآورده کند و به همین دلیل، احساس شکست مطلق، شرم و بی کفایتی کند.

این فشارها، به خصوص در فرهنگی که مشکلات سلامت روان را تابو می داند، می توانند مانع از آن شوند که مادران به دنبال کمک باشند. آن ها از ترس قضاوت شدن، برچسب خوردن به عنوان مادر بد یا از دست دادن فرزندانشان، سکوت می کنند و رنج خود را پنهان نگه می دارند. این پنهان کاری، بیماری های روانشناختی را تشدید کرده و راه را برای فجایع هموار می سازد.

۵. بارداری ناخواسته و عدم پذیرش

در برخی موارد، بارداری ناخواسته و عدم آمادگی روانی برای پذیرش نقش مادری، می تواند به عنوان یک عامل خطر عمل کند. مادری که خود را برای فرزندآوری آماده نمی داند، یا در شرایطی نامناسب باردار شده است، ممکن است احساسات متناقضی نسبت به فرزندش داشته باشد. این احساسات، همراه با فشارهای زندگی، می توانند به تدریج به عدم پذیرش فرزند و حتی افکار آسیب رسان منجر شوند. در این موارد، مادر ممکن است نتواند با نقش مادری خود ارتباط برقرار کند و احساس کند که فرزندش مانعی بر سر راه زندگی اوست.

تلفیق این عوامل، چه روانشناختی و چه اجتماعی-اقتصادی، می تواند مادری را به جایی برساند که گویی کنترل خود را کاملاً از دست داده است. اینجاست که درک همدلانه اهمیت می یابد؛ نه برای بخشیدن عمل، بلکه برای تشخیص و درمان ریشه های آن، و حمایت از دیگر مادرانی که ممکن است در آستانه چنین پرتگاهی قرار داشته باشند.

علائم هشدار دهنده: چگونه می توان قبل از فاجعه کمک کرد؟

شناخت علائم هشدار دهنده مشکلات روانی در مادران امری حیاتی است و می تواند نقش کلیدی در پیشگیری از قتل فرزند ایفا کند. بسیاری از این مادران، قبل از وقوع فاجعه، نشانه هایی از رنج و پریشانی را از خود بروز می دهند که ممکن است توسط اطرافیان نادیده گرفته شود یا به اشتباه تفسیر شود. با آگاهی از این علائم، جامعه، خانواده ها و حتی خود مادران می توانند به موقع وارد عمل شده و به دنبال کمک باشند.

  1. تغییرات شدید و ناگهانی در خلق و خو، رفتار و شخصیت مادر: اگر مادری که معمولاً آرام و شاداب بوده، ناگهان بسیار تحریک پذیر، عصبی، بی تفاوت یا بیش از حد غمگین می شود، این یک علامت هشدار جدی است. این تغییرات می توانند شامل نوسانات خلقی غیرعادی، از شادی مفرط تا افسردگی شدید، در مدت زمان کوتاه باشند.
  2. بیان افکار ناامیدکننده، بی ارزشی، گناه شدید یا خودکشی: صحبت های مکرر درباره بی فایدگی زندگی، احساس گناه بی اندازه بابت ناتوانی در مراقبت از فرزند، یا حتی اشاره به افکار خودکشی، باید بسیار جدی گرفته شوند. این جملات نباید نادیده گرفته شوند، حتی اگر به نظر برسد که صرفاً برای جلب توجه هستند.
  3. صحبت یا خیال پردازی در مورد آسیب رساندن به خود یا فرزندان: هرگونه اشاره به آسیب رساندن به خود یا کودکان، چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم (مانند گفتن ای کاش من و بچه ها نبودیم)، نیاز به واکنش فوری دارد. این افکار ممکن است در ابتدا به صورت فانتزی باشند اما می توانند به تدریج به برنامه ریزی برای عمل تبدیل شوند.
  4. کناره گیری از فعالیت های روزمره و از دست دادن علاقه به مراقبت از خود یا کودک: مادری که از تعاملات اجتماعی دوری می کند، به امور شخصی خود رسیدگی نمی کند (بهداشت فردی، تغذیه)، یا علاقه خود را به مراقبت از نوزاد (شیردهی، بازی، تمیز کردن) از دست می دهد، ممکن است دچار افسردگی شدید باشد. این بی تفاوتی می تواند نشانه ای از ناتوانی شدید در عملکرد باشد.
  5. اختلالات شدید خواب و خوراک: بی خوابی مفرط (حتی با وجود خستگی) یا پرخوابی بیش از حد، و همچنین از دست دادن اشتها یا پرخوری عصبی، از علائم رایج مشکلات سلامت روان هستند که باید به آن ها توجه کرد. این تغییرات می توانند نشان دهنده یک بحران درونی باشند.
  6. توهمات یا هذیان های عجیب و غریب (در موارد روان پریشی): اگر مادر شروع به بیان باورهای غیرواقعی می کند (مثلاً نوزادش را به عنوان یک موجود شرور می بیند) یا چیزهایی را می بیند یا می شنود که دیگران نمی بینند و نمی شنوند، این یک علامت خطر جدی برای روان پریشی پس از زایمان است و نیاز به مداخله پزشکی فوری دارد.
  7. حساسیت شدید و واکنش های غیرمعمول به مسائل کوچک: اگر مادر به کوچکترین مسائل واکنش های بسیار تند، گریه شدید یا خشم غیرقابل کنترل نشان می دهد، این ممکن است نشانه ای از ناتوانی او در مدیریت احساسات و استرس باشد.

تشخیص به موقع این علائم، نه برای برچسب زدن به مادر، بلکه برای ارائه مشاوره برای مادران و حمایت لازم، حیاتی است. این مسئولیت همگانی است که به این نشانه ها با دقت توجه کنیم و در صورت مشاهده، کمک های تخصصی را برای مادران در معرض خطر فراهم آوریم.

راهکارهای پیشگیری و سیستم حمایتی: مسئولیت همگانی

پیشگیری از فاجعه ای که در آن مادری که بچه اش را کشت، نیازمند یک رویکرد جامع و چندوجهی است که در آن مسئولیت بر دوش تمامی ارکان جامعه، از خانواده و دوستان گرفته تا نهادهای دولتی و سازمان های مردم نهاد، قرار می گیرد. با ایجاد یک سیستم حمایتی قوی و آگاه، می توان از بسیاری از این تراژدی ها جلوگیری کرد.

۱. آموزش عمومی و افزایش آگاهی

اولین گام در پیشگیری، افزایش سواد سلامت روان در جامعه است. مردم باید آموزش ببینند که اختلالات روانی مادران یک بیماری است، نه ضعف شخصیتی یا نقص اخلاقی. کمپین های آگاهی بخش می توانند به خانواده ها، همسران و دوستان آموزش دهند که علائم هشدار دهنده مشکلات روانی در مادران چیست و چگونه می توانند به موقع به یک مادر در حال رنج کمک کنند. این آموزش ها باید بر کاهش انگ اجتماعی مرتبط با مشکلات سلامت روان تمرکز کنند تا مادران از درخواست کمک نترسند.

۲. دسترسی آسان و ارزان به خدمات سلامت روان

بسیاری از مادران به دلیل محدودیت های مالی یا عدم آگاهی، به خدمات روانشناسی و روانپزشکی دسترسی ندارند. ایجاد خطوط مشاوره اضطراری (مانند ۱۲۳ اورژانس اجتماعی یا خطوط مشاوره روانشناختی)، راه اندازی کلینیک های روانشناسی و روانپزشکی با تعرفه های مناسب یا رایگان، و گسترش خدمات مشاوره برای مادران در مراکز بهداشتی و درمانی، از جمله اقدامات ضروری است. این خدمات باید در دسترس همه مادران، به خصوص مادران در مناطق محروم، قرار گیرد.

۳. تقویت شبکه های حمایتی

نقش خانواده و همسر در حمایت از مادران آسیب پذیر بسیار پررنگ است. آموزش همسران و اعضای خانواده درباره چالش های روانی دوران مادری، اهمیت همدلی و حمایت عاطفی، و تقسیم مسئولیت های مراقبت از کودک، می تواند بار روانی مادر را به شدت کاهش دهد. همچنین، ایجاد گروه های حمایتی برای مادران (به خصوص مادران جدید) که در آن بتوانند تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و از یکدیگر حمایت کنند، بسیار موثر است. این گروه ها می توانند احساس تنهایی و انزوای مادران را از بین ببرند.

۴. حمایت اقتصادی و اجتماعی از خانواده های آسیب پذیر

در بسیاری از موارد، ریشه مشکلات در فقر اقتصادی نهفته است. برنامه های کمک مالی، مشاوره خانوادگی و مددکاری اجتماعی برای خانواده های در معرض خطر، می تواند از تشدید بحران ها جلوگیری کند. تامین حداقل های زندگی و ایجاد امید به آینده، می تواند از رسیدن مادران به نقطه ناامیدی مطلق پیشگیری کند. این برنامه ها باید شامل آموزش مهارت های شغلی و توانمندسازی اقتصادی نیز باشد.

۵. مقابله با خشونت خانگی

جامعه باید با پدیده خشونت خانگی به طور جدی مقابله کند. ارائه پناهگاه امن برای قربانیان، حمایت قانونی و مشاوره های تخصصی برای خروج از چرخه خشونت، از اقدامات ضروری است. مادرانی که در محیط های خشونت آمیز زندگی می کنند، در معرض خطر بالایی برای ابتلا به اختلالات روانی هستند و باید از آن ها در برابر آسیب های بیشتر محافظت شود.

۶. غربالگری سلامت روان

یکی از مهمترین گام ها در سیستم بهداشتی، انجام غربالگری های روتین سلامت روان برای مادران در دوران بارداری و پس از زایمان است. این غربالگری ها باید بخشی از مراقبت های معمول دوران بارداری و پس از زایمان باشد و به پزشکان و متخصصان کمک کند تا مادران در معرض خطر را شناسایی کرده و به موقع به آن ها کمک کنند. این غربالگری می تواند شامل پرسشنامه های ساده برای شناسایی افسردگی پس از زایمان و روان پریشی پس از زایمان باشد.

۷. نقش سازمان های مردم نهاد و نهادهای دولتی

نهادهای دولتی و سازمان های مردم نهاد (NGOs) نقش حیاتی در ایجاد و مدیریت این سیستم های حمایتی دارند. دولت باید سیاست گذاری هایی را برای حمایت از سلامت روان مادران تدوین و اجرا کند و بودجه کافی برای این منظور اختصاص دهد. سازمان های مردم نهاد نیز می توانند با فعالیت های آگاهی بخش، ارائه خدمات مشاوره و ایجاد گروه های حمایتی، خلاءهای موجود را پر کنند و به دسترسی آسان تر به کمک های لازم کمک کنند.

ساختن یک جامعه حامی که در آن هر مادر احساس امنیت و حمایت کند، تنها راه برای پیشگیری از قتل فرزند و اطمینان از سلامت و شادکامی خانواده هاست. این یک سرمایه گذاری بلندمدت در آینده جامعه است.

نتیجه گیری: درک، حمایت، امید

پدیده «مادری که بچه اش را کشت» یک تراژدی پیچیده و دردناک است که ریشه در لایه های عمیق سلامت روان مادران، فشارهای اجتماعی و مشکلات اقتصادی دارد. این اتفاقات، زنگ خطری برای تمامی ارکان جامعه هستند تا نگاهی عمیق تر و همدلانه تر به چالش های مادری و عوامل زمینه ساز این فجایع داشته باشند. هرگز نمی توان به سادگی قضاوت کرد و باید به جای محکومیت صرف، به دنبال درک و یافتن راه هایی برای پیشگیری بود. این مادران، اغلب خود قربانی بیماری های پنهان، انزوای اجتماعی و فشارهای طاقت فرسایی هستند که آن ها را به نقطه ای بی بازگشت می رساند.

با افزایش آگاهی عمومی، دسترسی آسان به مشاوره برای مادران و خدمات سلامت روان، تقویت شبکه های حمایتی در خانواده و جامعه، و همچنین مبارزه با فقر اقتصادی و خشونت خانگی، می توان گام های موثری در پیشگیری از قتل فرزند برداشت. مسئولیت سنگین سلامت روان مادران بر دوش تک تک افراد جامعه است. با ایجاد محیطی امن، پذیرا و حمایت گر، می توان امید را در دل مادرانی که در تاریکی رنج می برند، زنده کرد و از تکرار این فجایع انسانی جلوگیری کرد. ما باید به یاد داشته باشیم که هر مادر، پیش از هر چیز، یک انسان است که شایسته حمایت و درک است.


در صورت نیاز به کمک فوری برای خود یا فردی که در معرض خطر است، لطفاً با شماره های زیر تماس بگیرید:

  • اورژانس اجتماعی (۱۲۳): برای موارد خشونت خانگی، بحران های روانی و خودکشی.
  • خط مشاوره روانشناختی ۱۵۷۰ (صدای مشاور): برای مشاوره در زمینه مشکلات روانشناختی و عاطفی.

دکمه بازگشت به بالا